پرش به محتوا
Poetica Project
پوئتیکا؛ دایره‌ای که بزرگ می‌شود.
Poetica Project
  • پروژه پوئتیکا
    • رگبارهای بهاری – فروردین ۱۳۹۹
    • اسلوب ویرجینیا وولف
  • کتاب پوئتیکا
  • داستان
  • دیداری/شنیداری
  • درباره | About
  • تحریریه
فیسبوک page opens in new windowتوئیتر page opens in new windowاینستاگرام page opens in new windowاینستاگرام page opens in new window
جستجو:
  • پروژه پوئتیکا
    • رگبارهای بهاری – فروردین ۱۳۹۹
    • اسلوب ویرجینیا وولف
  • کتاب پوئتیکا
  • داستان
  • دیداری/شنیداری
  • درباره | About
  • تحریریه

بوطیقا و زمان؛ درباره‌ی سازمان‌دهی بیت در شعر فارسی

شما اینجا هستید:
  1. خانه
  2. ebook poetica
  3. بوطیقا و زمان؛ درباره‌ی سازمان‌دهی…
رحيم فروغی: گزیده خاطرات #حم رحيم فروغی: گزیده خاطرات #حمید_العقابی نویسنده عراقی،  بخش‌های مربوط به جنگ ایران و عراق و نیز آوارگی العقابی در ایران را دربرمی‌گیرد. این گزینش برای من یک دلیل عمومی دارد و یک دلیل کمابیش شخصی. دلیل عمومی آشنایی ما با نگاه یک عراقیِ مجبور به جنگ به موضوع جنگ، و روایت او از جنگ ایران و عراق، و بعدتر نگاه یک عراقیِ آواره در ایران به وضعیتِ ایران و روایت او از زندگی پناهندگان عراقی در ایران است. دلیل شخصی‌ام نیز این است که عقابی در جنگ راننده تانک بوده و من توپچی تانک، در این جنگ هولناک حمید توپچی‌اش را از دست داده و من راننده‌ام را. ما دو نفر که روزگاری، هر چند ناهمزمان، در دو جبهه مقابل جنگیده‌ایم، حالا پس از سال‌ها در این متن به هم رسیده‌ایم، حمید العقابیِ نویسنده و من مترجم در این نوشته، که خاطرات مشترکمان است، سر برشانه‌های هم گذاشته‌ایم و بر آن همه درد و در فراق دوستانمان زار می‌زنیم.

کتاب «به. خاکسترم گوش می‌دهم» را در کانال تلگرام و  از فردا (چهارشنبه) در سایت پروژه پوئتیکا دریافت کنید.

حمید العقابی
رحیم فروغی 
گرافیک امیرعلی قاسمی 
کتاب پوئتیکا 

#حمید_العقابی
#رحیم_فروغی
#اذبیات_عراق
#نویسنده_عراقی
#ادبیات_عربی
#رمان_عربی
#پروژه_پوئتیکا
@rahimforoughi46
#پروژه_پوئتیکا: محسن ملکی د #پروژه_پوئتیکا: محسن ملکی در این مقاله به میانجی قرائت دو شعر از #احمد_شاملو از مجموعهٔ «در آستانه» و یک شعر از #نیما_یوشیج، به رابطهٔ حیوان و حاکمیت می‌پردازد و از سه حیوان حرف می‌زند: حیوان مضطرب زیست‌سیاسی، حیوان حاکم و حیوان رهایی‌یافته.

🔴🔴🔴

اگر حیوان ریلکه ترکیب غریبی از کیف و اضطراب و ماخولیاست، حیوانی با نگاه زخم‌خورده و چشمانی افسرده، ببرِ شاملو سربه‌سر کیفی حاکمانه است. حیوان زیست‌سیاسی و حیوان حاکم. به‌راستی میان حاکم و حیوان چه نسبتی می‌تواند باشد؟ حیوان و حاکم هر دو نسبتی غریب با قانون دارند، یکی در زبرِ قانون ایستاده و دیگری زیر آن. زیر و زبر قانون، حیوان و حاکم. حاکمی که بیرون قانون ایستاده، مکملِ خود را در حیوانی زیست‌سیاسی می‌یابد که نه قانون، بل مکملِ وقیح قانون، با ندای اضطراب‌آلود و گناه‌آلودش هماره خطابش می‌کند. به تصویر کشیدن حاکم در هیئت حیوان سنتی دیرپاست، از لویاتانِ هابز و حاکم ـ حیوان هزارچهرۀ ماکیاولی در شهریار گرفته تا ترسیم حاکم در هیئت شیر و گرگ و روباه و سگ نگهبان و دولت ددخوی اشمیت که برای حفظ دوستانش، دشمنانش را یک به یک می‌درد. به این دسته باید ببرِ شاملو را نیز اضافه کرد. هرچند ارسطو به ما گوشزد کرده که تنها حیوان و خدا می‌توانند غیرسیاسی باشند، گویا پرسش سیاست بی‌بروبرگرد به مسألۀ حیوان پیوند می‌خورد. انسان و سوژۀ سیاسیِ مد نظر شاملو را نه در انسان والایی که در شعرهایش بسیار یافته می‌شود، بل در همان حیوانی باید جست که بند نافش او را راست به حاکم پیوند می‌زند. سیاسی شدن، تحول سیاسی را پشت سر گذاشتن، معنایی ندارد جز بریدن این بند نافِ پیونددهنده. سیاست گسسته‌شدن از کیف حاکم است. ستمدیدگان حیواناتی رهایی‌یافته‌‌اند که مانند خرگوش کلیله و دمنه به یمن زیرکی خویش از خواب تاریخ برمی‌خیزند، از خوابی که تاریخ برای‌شان تدارک دیده است. حیوان سیاسی در جستجوی «منظومۀ بیداری» است.

⚫️
مقاله کامل در سایت #پروژه_پوئتیکا 
#احمد_شاملو
#بوطیقا #پوئتیک #نقد_ادبی #نظریه_ادبی #نقد #شعر_مدرن #نیما_یوشیج #ماکیاولی #هابز 
#محسن_ملکی
@mohsen.maleki.66
#مارکی_دوساد

کشیش (ک) : به نام پدر، پسر، و روح‌القدس، آمین. وقت موعود، که بالاخره فلس‌های پندار باید از چشم انسان بیفتند، فرارسیده است؛ آن‌هنگام که بالاخره تقاصیر و گناهانِ یک عمر باید شناخته شوند. به من بگو، پسرم: آیا به پشیمانی از گناهان ننگینت که ناشی از ضعف و سستی انسانند، اعتراف می‌کنی؟
 
مرد محتضر (مم) : بله، دوست من. به‌ راستی اعتراف می‌کنم.
 
ک: پس برایت شادمان خواهم بود. ابراز پشیمانیِ تو برایت کلید بهشت را به ارمغان خواهد آورد؛ البته، پس از آن‌که گناهانت طیِ مناسکِ بسیار مقدسِ توبه تطهیر شد.
 
مم: متأسفانه درکت نمی‌کنم، دوست من. همان‌طور که تو هم مرا درک نمی‌کنی.
 
ک: من کاملاً تو را درک می‌کنم.
 
مم: برعکس؛ تو اصلاً درکم نمی‌کنی. می‌دانی، من باور دارم که توسط طبیعت، نیرویی اعظم، توسط «خدا»، اگر این لفظی است که ترجیح می‌دهی، خلق شده‌ام، با شهوت‌هایی نیرومند و امیالی تند. و باور دارم که تنها دلیل آمدنم روی این زمین، ارضای این امیال و شهوت‌هاست. بنابراین، چیزی که برایش طلب بخشایش می‌کنم گناهانم نیست، بلکه این واقعیت است که کم از استعدادهای «گناه‌آلودی» که به من ارزانی داده شده بهره بردم؛ که اگر به‌راستی مخلص بودم، آن‌ها را تا تمام‌وکمال ارضا می‌کردم، و من چنین نکردم: گمراه‌شده توسط عقاید بی‌معنایتان، گیج و سردرگم از سفسطه‌های پوچتان، گه‌گاه تنها یک سیب می‌چیدم در حالی که می‌توانستم باغی درو کنم. این چیزی است که حسرتش را می‌خورم دوست من، و این تنها حسرت من است.
 ⁣...
⁣
⁣
⁣
⁣
⚫️
«گفت‌وگوی کشیش و مرد محتضر»نوشته مارکی دوساد را در سایت و کانال پروژه پوئتیکا بخوانید

✅

https://t.me/Poetica_project
⁣
⁣
⁣
⁣
🔴⁣
#مارکی_دوساد⁣
#پروژه_پوئتیکا
#سامی_آل_مهدی
@poetica_project
🔴
#نامه_نفرین‌شده

«ما نویسنده‌ایم، یعنی احساس، تخیل، اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف می‌نویسیم و منتشر می‌کنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشته‌مان – اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمهٔ آثار دیگر نویسندگان جهان – آزادانه و بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانه‌ای، در صلاحیت هیچ‌کس یا نهادی نیست. اگرچه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهٔ آنها بر همگان گشوده‌است.»

این سطرهای آغازین نامه سرگشاده ۱۳۴ نویسنده در سه دهه گذشته است. اغلب امضا‌کنندگان آن از جمله محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، احمد میرعلائی و غفار حسینی و ... در همان دهه به نحوی خفه شدند. 
این نامه شناسنامه تقدیر نویسندگان ایران شد. نامه ای که در خودش همه آنچه قرار است بر سر نوشتن در ایران بیاید را پنهان می‌کرد. چه قتل‌های نویسندگان زمانه‌اش و چه روزگار نوشتن در دهه‌‌های بعد. غیب‌خوانی کنید و درین نامه نطفه این تقدیر را ببینید. کلمات ساده‌ای دارد. بدیهی است.همین نشان می‌دهد حال نوشتن را. بیشتر شبیه چرکنویس ناگهانی نویسنده‌ای است که سریع و شفاف  یادداشت می‌گذارد چون لحظه‌ای دیگر خفه خواهد شد.

🔵
در كانال پروژه پوئتیکا بخوانید 

🔘
#آرمان_صالحی
#کانون_نویسندگان
#محمد_مختاری
#محمدجعفر_پوینده
#احمد_میرعلایی
#سانسور
#آزادی_بیان
#پروژه_پوئتیکا
@arman.slhi
.

برای امین مرادی ⁣
⁣

⁣
کافکا ما را یاد چه می‌اندازد: بیدار شدن: دیدن خود: و تبدیل شدن به حشره‌: یک روز صبح: همین‌که «گره‌گوار سامسا» از خواب آشفته‌ای پرید: در رختخواب خود به حشره‌ی تمام‌عیار عجیبی تبدیل شده بود: بعد: این من نیستم: خوابم هنوز! و شاید کافکا به ما می‌گوید: بیدار شو: ببین: تبدیل شده‌ای به حشره‌ی تمام‌عیار عجیبی: آیا کافکا باز خواهد گشت؟ سال‌های دور: در ایران: روزی: کافکا در آقای صادق هدایت حلول کرد: در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره: بله روح را می‌خورد: همان زخم‌ها که روح گره‌گوار سامسا را ‌خورد: برای چه! چون تبدیل به حشره‌ی تمام‌عیار عجیبی شد: کافکا بی‌شک باز خواهد گشت: در جسم‌های دیگر حلول خواهد کرد: بعد از هدایت: بهرام صادقی با چیره‌دستی در رمان ملکوت احضارش می‌کند: از هدایت تا صادقی: ادبیات ایران راه درازی پیموده است: تا: ساعدی عزاداران بیل را بنویسد: مشدحسن: گاو مشدحسن: موسرخه: موش شدن: تبدیل شدن به چیزی غیر از انسان.. ⁣
⁣
⁣
⁣
⁣
🔴
يادداشت كامل را در كانال تلگرام #پروژه_پوئتیکا بخوانید. 
⁣
🔵
⁣t.me/Poetica_project

⚫️
گرافیک: امیرعلی قاسمی
⁣
⁣
⁣
☑️
یوسف انصاری(تبریز۱۳۶۲) نویسنده و عضو کانون نویسندگان است و از کتاب‌هایش #ابن‌الوقت، #امروز_شنبه و  پژوهشی درباره غلامحسین ساعدی است.⁣
⁣
⁣
⁣
⁣
🔘
#یوسف_انصاری⁣
#امین_مرادی
#بهرام_صادقی
#غلامحسین_ساعدی
#کورش_اسدی ⁣
#صادق_هدایت ⁣
#فرانتس_کافکا ⁣
#میخاییل_باختین⁣
#پروژه_پوئتیکا

@yosuef_ansari
امین مرادی؛ شاعر و دبیر بخش امین مرادی؛ شاعر و دبیر بخش شعر نشر افراز که در سال‌های اخیر آثار قابل تأملی از  نسل تازه‌ شاعران ایران را منتشر کرده است بازداشت شد.
مأموران امینتی لپ‌تاپ و وسایل شخصی‌ امین مرادی را  هم ضبط کرده‌‌اند. 

تحریریه #پروژه_پوئتیکا بازداشت امین مرادی و دیگر نویسندگان دربند را محکوم می‌کند و امیدوار است فضای رعب و فشار بر نویسندگان، روشنفکران و روزنامه‌نگاران و...از بین برود.

ما خواستار آزادی فوری و بدون قیدوشرط امین مرادی هستیم.

امین مرادی حق دارد آزادانه زندکی کند‌، بنویسد و کار کند.

🔵
۹ آذر ۱۳۹۹
#پروژه_پوئتیکا 
#امین_مرادی
#امین_مرادی_را_آزاد_کنید
مسکوب: باغ جان. براهنی: باغ ج مسکوب: باغ جان. براهنی: باغ جنون. مسکوب در «گفت‌وگو در باغ» در سودای«باغ ازلی» و «باغ بهشت» است، باغی که آن را «باغ جان» می‌نامد. «باغ آرمانی، باغ بهشت است که باغ باغ‌ها و سرچشمه ...است ...نمونه و سرمشق متعالی...باغ خیال ... باغ آرمانی...باغ جان»براهنی چه می‌کند؟ او چگونه باغ را به صحنه می‌آورد؟ دقیق‌تر: باغ چگونه بدل به صحنه می‌شود؟ منظومه بلند «اسماعیل» سروده رضا براهنی، در دو پرده به صحنه می‌آید. 
الف: باغ – بیمارستان 
ب: باغ – تیمارستان. 
صحنه اصلی باغ – بیمارستان است. شاهرودی، بی‌هوش و بی گوش، در اغماء، در وضعیتی کاتاتونیک و به حال جمود نعشی بر تخت افتاده است و بی که بشنود، براهنی با وی سخن می‌گوید. خطابه اسماعیل. خطابه‌ای یک‌سویه. گفتی بی شنود. صحنه فرعی باغ – تیمارستان است. آنجا که شاعر، پیش‌تر، شاهرودی مجنون را دیدار کرده است. براهنی در این منظومه از جنگ، از خوزستان، از نفت و از بسیاری چیزها سخن می‌گوید. اما صحن خطابه همین دو صحن است. اینجا، در این جستار، ما بیش از هر چیز، با «باغ – تیمارستان» کارداریم. با «باغ جنون». براهنی خطاب به اسماعیل می‌گوید: «ای آشنای من در باغ‌های بنفش جنون و بوسه‌ای اشک‌های تنهای سپرده به نسیم باغ تیمارستان»براهنی صحنه را دقیق، خیلی دقیق، تقویم می‌کند: «باغ‌های بنفش جنون». «باغ تیمارستان». اما «باغ جان» چگونه بر روی «باغ جنون» تا می‌خورد؟ مسکوب سودایی «نور مطلق» و «نور بی‌سایه» مینیاتورهای ایرانی است. نوری تابیده از ناکجا. نوری بی مرجع. نوری بی آفتاب. «هیچ توجه کرده‌ای که معمولاً خورشید در مینیاتور نیست. نقاش، خورشید را نمی‌کشد ولی آفتاب همیشه هست»براهنی نیز سودایی آفتاب است. اصلاً منظومه اسماعیل با سخن از آفتاب آغاز می‌شود: «آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مردی خواهد تابید». اما براهنی در سودای هزارتوی آفتاب است. در سودای باغ آفتاب. در سودای هزاران آفتاب تابیده از هر سو و سوی های بی‌سایه. مسکوب آفتاب را «کسر» می‌کند، براهنی آفتاب را «تکثیر». آفتابی غایب و هزارتوی آفتاب.

مقاله کامل در سایت پروژه پوئتیکا

#خلیل_درمنکی 

#رضا_براهنی 

#شاهرخ_مسکوب

#پروژه_پوئتیکا 

گرافیک #امیرعلی_قاسمی

@khalildermanaki 

@poetica_project
#ضرورت_نقد
#خليل_درمنكي 

در بخشی از مقاله می‌خوانیم:«وقتی «براهنی» در مؤخره «خطاب به پروانه‌ها» در سال ۱۳۷۳ می‌نویسد: «شعر باید ابزارهای جسمانی صوتی را به‌صورت حسی به کار گیرد»، وقتی او شعرش را به‌سوی زمینه‌ای صوتی و موسیقیایی پیش می‌برد، وقتی در به رخ کشیدن فیزیک صدا، زبان را از مدارهای معناشناختی شناخته‌شده خارج می‌کند، وقتی بر طبل تعویق و تعلیق معنا می‌کوبد و وقتی سرانجام در زمین «تغزل» فرود می‌آید و زیبایی‌شناسی غیرسیاسی را در پیش می‌نهد، بسیاری حق‌دارند او را نقد کنند؛ اما باید به یادداشت، باید در پیش چشم‌داشت، براهنی «فیزیک صدا» را خیلی پیش‌تر به صحنه رمان و ادبیات فارسی آورده است و ره‌آورد این «فیزیک صدا»، تولید «جیغ» و «زوزه» در ادبیات مدرن فارسی بوده است. جیغ و زوزه‌ای که سیاسی‌ترین شکل روی آوری به سیاست ادبیات بوده است. خواندن «خطاب به پروانه‌ها» بدون خواندن «ایاز» خوانشی ابتر و عبث است. تکرار دهشتناک است. تکرار «مسخره است». می‌توان گفت تکرار ملال‌انگیز است. همواره اتصال های دیگر و سرهم‌بندی‌هایی دیگر لازم است. مسئله بدل کردن «تکرار» به «تکرار و تفاوت» است.»

نسخه کامل مقاله «تغزل شدن زوزه»  را در سایت یا کانال تلگرام پروژه 
پوئتیکا بخوانید.

(این مقاله در آبان ۱۳۹۳در  روزنامه شرق منتشر شده بود.)

#رضا_براهنی 

#چاه_به_چاه 

#خلیل_درمنکی 

#رازهای_سرزمین_من 

#خطاب_به_پروانه‌ها

#ژیل_دلوز 

#نقد_ادبی 

#نظریه_انتقادی 

#رمان_ایرانی 

#نویسنده_معاصر

#نویسنده_ایرانی

@khalildermanaki
#تسلیت #علی_سطوتی_قلعه درگذ #تسلیت

#علی_سطوتی_قلعه

درگذشت پدر گرامی علی سطوتی قلعه، رفیق عزیز، منتقد ادبی و عضو شورای تحریریه «پروژه پوئتیکا» را به او و خانواده محترمش تسلیت می‌گوییم. 

ما را در اندوه خود شریک بدان 

تحریریه پروژه پوئتیکا
Follow on Instagram
مشارکت‌کنندگان:

امیر احمدی آریان، بهار احمدی‌فرد، فرشته اسدزاده، سالی اکبرزاده، علی‌ اکبری، ماجد تمیمی، امیرحسین خورشیدفر، خلیل درمنکی، ابراهیم دمشناس، علی سطوتی‌قلعه، منا طالشی،  امیرعلی قاسمی، محسن ملکی، شهریار وقفی‌پور.

 Dream-Theme — truly premium WordPress themes
  • پروژه پوئتیکا
    • رگبارهای بهاری – فروردین ۱۳۹۹
    • اسلوب ویرجینیا وولف
  • کتاب پوئتیکا
  • داستان
  • دیداری/شنیداری
  • درباره | About
  • تحریریه
پوئتیکا
رفتن به بالا