خلیل درمنکی (منتقد ادبی) در این مقاله به رمان «چاهبهچاه» میپردازد که سه سال پیش از انقلاب اولین بار منتشر شد: وقتی «براهنی» در مؤخره «خطاب به پروانهها» در سال «۷۳» مینویسد: «شعر باید ابزارهای جسمانی صوتی را بهصورت حسی به کار گیرد»، وقتی او شعرش را بهسوی زمینهای صوتی و موسیقیایی پیش میبرد، وقتی در به رخ کشیدن فیزیک صدا، زبان را از مدارهای معناشناختی شناختهشده خارج میکند، وقتی بر طبل تعویق و تعلیق معنا میکوبد و وقتی سرانجام در زمین «تغزل» فرود میآید و زیباییشناسی غیرسیاسی را در پیش مینهد، بسیاری حقدارند او را نقد کنند؛ اما باید به یادداشت، باید در پیش چشمداشت، براهنی «فیزیک صدا» را خیلی پیشتر به صحنه رمان و ادبیات فارسی آورده است و رهآورد این «فیزیک صدا»، تولید «جیغ» و «زوزه» در ادبیات مدرن فارسی بوده است. جیغ و زوزهای که سیاسیترین شکل رویآوری به سیاست ادبیات بوده است. خواندن «خطاب به پروانهها» بدون خواندن «ایاز» خوانشی ابتر و عبث است. تکرار دهشتناک است. تکرار «مسخره است». میتوان گفت تکرار ملالانگیز است. همواره اتصالهای دیگر و سرهمبندیهایی دیگر لازم است. مسئله بدل کردن «تکرار» به «تکرار و تفاوت» است.