دی‌ماه ۹۸

این ایستادگی و خودداری از همدستی با دست‌کاری سیستماتیک سازمانی است که به یک شو (کارنما) احتیاج دارد و حاضر است به هر قیمتی آن را به دست آورد، ماشین‌های مونتاژی معیوبی که در چند ده نسخه تکثیر شده‌اند و هر آن با تغییری جزئی به بازارش می‌فرستند؛ از بینال‌های صنفی حرف می‌زنم، موجوداتی التقاطی که از ترکیب چند کارکرد ناهمگون ساخته‌شده‌اند و تعدادی‌شان هم با خرابکاری رسانه‌ای محافظه‌کاران و پرونده‌سازی آن‌ها، در میان دلایل دیگر در نیمه‌ی راه از حرکت بازایستادند.

به کسانی که به شرکت‌کنندگان انصراف داده می‌تازند و سعی دارند حساب هشتمین بینال مجسمه‌سازی ملی تهران را از فجر جدا کنند باید گفت: رئیس بینال مجسمه، همان رئیس فجر تجسمی است و بودجه‌ی آن از همان منبع جشنواره فجر تأمین می‌شود. چیزی که می‌توانست بینال را هویتی ببخشد (با فرض محال در نظر نگرفتن فجایع اخیر)، کیوریتور (ها) و ابتکار عمل آن (ها) بود که با پشتیبانی انجمن بتوانند استقلال نسبی برای برگزارکنندگان  مهیا کنند؛ اما در غیاب موضع محکم و شفافیت در برابر جامعه‌ی هنری و سؤالات پیرامون برگزاری آن و در بستر بحران‌های پیش‌آمده، امید بهره‌گیری از آن به محاق رفت و محمود بخشی دبیر بینال آخرین کسی بود که سوار قطار «کنار کشیدن‌ها» شد، در کنار دلایل احتمالی دیگر، شاید برای نجات خود از مسئولیت حجم عظیمی از هرج‌ومرج و بی‌برنامگی.

چه، بسیاری از این انصراف‌دهندگان، پس از وقایع‌ آبان ماه، روزها پیش از اتفاقات هفته‌ی اخیر، در تصمیمشان مصر بودند و قصد داشتند عطای بینال را به لقایش ببخشند، اما به اجماعی نمادین نرسیدند، معدود پیش‌تر پیش‌قدم شدند و باقی پس از مکالمات بیشتر بین خود و تیم برگزار‌کننده. در اینجا اسامی و تعدادشان مهم نبوده و نیست و بینال اگر برگزار هم بشود که احتمالش کم نیست، ابهت این ماشین مشهورساز، خیل افراد منتظر و همیشه درصحنه را با خود همراه خواهد کرد و جای نه‌چندان خالی را به‌سرعت پر. اعلام برائت از آن اما صرف‌نظر از مسائل بیرونی به دلایل دیگری هم می‌تواند اتفاق بیافتد.

بینال، ایده رویکرد به «پروسه» را طرح کرده و وعده تعامل با هنرمند را می‌دهد اما تازه دارد سازوکارش را در کارگاه‌های شتاب‌زده یاد می‌گیرد، پلتفرم تعامل هم، اینترنتش به‌دلخواه و هر از چند گاهی به سکسکه می‌افتد. 

بینال مجسمه‌ی هشتم، به‌جای میدان دادن به گروه‌ها و افرادی از جامعه‌ی هنری که عاملیت دارند، به گالری‌ها رو می‌کند و با پنهان‌کاری از آن‌ها کمک می‌خواهد که چه بکنند؟ هنرمندان موردعلاقه‌شان را در پلتفرمی ملی که قرار است به آثار به نمایش درآمده وجهه و سرمایه‌ی اجتماعی ببخشد، جا کنند؟ این سرمایه‌گذاری که با دعوت و خارج از چرخه‌ی فراخوان عمل می‌کند، احتمالاً با تأمین هزینه‌ی کار از سوی گالری صورت می‌گیرد. حال سؤال این است که  آیا سود اقتصادی پیدا و پنهان این حرکت و چرخش کم‌سابقه‌اش، به استقلال چنین نهادی لطمه نمی‌زند؟

ناآگاهی از بافتار و معنایی موازی که نمایش آثار در بسترهای مختلف به وجود می‌آورد، در کامنت‌ها و پست‌های موافقان برگزاری بینال هشتم موج می‌زند، اینکه ندانیم نمایش یک کار – هر کاری که باشد – در یک «شاپینگ مال» و «سینه کمپلس» مزین به نام کتاب آن را فرهنگی و موجه نمی‌کند، یا حتی آن‌طور که به برخی شرکت‌کنندگان وعده داده‌شده بود، نمایش آثارشان در موزه‌ی دفاع مقدس یک بدعت یا یک مبارزه‌ی خزنده نیست! چه در ساختِ این یادمان ایدئولوژیک و پرهزینه بسیاری قبلاً همکاری داشته یا مشاوره داده‌اند و از بودجه عظیمش بهره برده‌اند و هیچ اثر موقتی قادر نخواهد بود کلان روایت به‌دقت تنظیم‌شده‌اش را، قلب کند.

غیابِ «میزبانی»، در بینالی که نه ساختار در حال تعمیری چون موزه‌ی هنرهای معاصر و نه «باغ کتاب»، مسئولیت آن را به‌طور کامل می‌پذیرد – که در آن به جهت تعدد بهره‌برداران که فضاهای فرهنگی را به‌عنوان بنگاه‌ها و نمایندگی‌ها از آن خودکرده‌اند، در مواردی در اختیار قرار دادن فضا خسّت به خرج داده‌شده – و نه تیم پشتیبانی خاصی برایش پیشنهاد می‌کند، مشکلات برگزاری را در مساحتی گسترده در تپه‌های عباس‌آباد دوچندان می‌کند. آن‌هم در شرایطی که «حق به شهر» و «خیابان» با تهدید مداوم و فزاینده‌ی صاحبان زر و زور روبروست.

حرکت‌های پیشین برای باز تأسیس چیزی به‌عنوان «دوسالانه»‌ی تهران عمدتاً تا به امروز به شکست منتهی شده‌اند و دلیل آن‌هم ساختار «تفرقه بینداز و حکومت کن» کارگزاران فرهنگی این چند دهه است که محصول آن ده‌ها انجمن است که با یکدیگر رقابت‌های سطحی و بین‌شان شکاف‌هایی عمیق دارند. هر چه تک‌روتر، مجیزگوی‌تر و لابی مدارتر، موفق‌تر و مستحق پروژه‌های بیشتر.

در این استخر کوچک ماهی‌های پرورشی، اما چیز دندان‌گیری یافت نمی‌شود، ماهی‌ها یاد می‌گیرند به سمت این یا آن جریان شنا کنند، درحالی‌که رقابت «نمایشی» است و صرفاً پمپ آبی متصل به برق، رودخانه‌ی محلی‌شان را جنب‌وجوش می‌بخشد و تکاپو برای رشد و «بیشتر دیده شدن»، سرانجامی جز مرگ زودرس در سبد کالای ماهیگیر ندارد. این مکانیسم بیمار، ماهی‌های هورمونی و دوپینگی زیادی می‌سازد که به پیشخوان‌های بازار پرزرق‌وبرق شهر هم کاملاً می‌آید: در به تخته، خوب جور است!

در پایان، به این سؤال اساسی بازگردیم که چه چیزی به یک بینال مشروعیت و اعتبار می‌بخشد؟

وزارتخانه؟ موسسه؟ انجمن‌(های) مربوطه؟ دست‌اندرکاران؟ یا نقش تألیفی کیوریتورها و هنرمندان؟ آیا چهارتای اولی قادرند بدون عاملیت دو گروه آخر به کارشان ادامه دهند؟ چرا باید به بینال‌های نیم‌بند که ارشاد هر بار با منت و اکراه برگزار می‌کند، دل‌خوش کرد؟

آیا نهاد مستقلی وجود دارد که آن را بتوان مرجع برگزاری بینال‌ها دانست. نهادی که دولتی – ایدئولوژیک – ذینفع یا سرسپرده، قابل دست‌کاری و تجارت‌‎زده نباشد؟ چرا به وجودش نمی‌آوریم؟ چرا حداقل آن را آرزو نمی‌کنیم؟ چه کسی از نبود چنین نهادی سود می‌برد؟

آیا بهتر نیست به‌جای دم زدن از یک «همدلی» نمایشی – برای حفظ «وضع موجود»- این «تهدید» منافع قشری / صنفی‌مان را با «شک کردن» به ساختاری و چرخه‌ای معیوب که در آن گرفتاریم، به فرصت بدل کنیم. این دقیقاً متضاد انفعال است!