سکوت

داستان «سکوت» اولین داستان لئانید آندرییف است که از روسی به فارسی ترجمه می‌شود. پیش‌ازاین، داستان «لازاروس» از همین نویسنده را در بخش داستان پروژه پوئتیکا منتشر کردیم. در عنوان داستان لازاروس نام نویسنده لئونید درج‌شده است. خانم آرزو آشتی‎جو مترجم زبان روسی، در مورد ضبط صحیح نام این نویسنده توضیح دادند که در زبان روسی تلفظ درست نام او لئانید است.
در یک‌شب مهتابی ماه می، آن هنگام که بلبل‌ها آواز سر داده بودند، همسرِ پدر ایگناتی وارد دفتر او شد. چهره‌اش نشانی از رنج داشت و چراغی کوچک در دستانش می‌لرزید. به همسرش نزدیک شد، به شانه او زد و گفت:- پدر، برویم پیش وراچکا.
پدر ایگناتی بی‌آنکه سر بچرخاند، از بالای عینک و از زیر ابروهای گره‌خورده، نگاهی به همسرش انداخت و تا او دستی جنباند و خود را روی کاناپه انداخت، یکریز و با دقت به او می‌نگریست.

... »

دیالکتیک

زیدی اسمیت، ترجمه ناصر فرزین فر؛
زن خطاب به دخترش اعلام کرد: «من مایلم با همه حیوانات روابط حسنه داشته باشم.» نشسته بودند توی ساحل ماسه‌ای در سوپوت و نگاهشان به دریای سرد بود. پسر بزرگ‌تر رفته بود سراغ دستگاه‌های بازی‌های ویدئویی. دوقلوها توی آب بودند.
دختر داد زد: «ولی حالا که نداری! اصلاً هم نداری!»

... »

لازاروس

لازاروس، لئونید آندری‌یف، ترجمه محمدهادی فروزش‌نیا؛ در انجیل یوحنا می‌خوانیم که عیسی مرده‌ای به نام لازاروس (عازر یا ایلعازر) اهل بتانی (بیت عنیا) را به

... »

مرگ شاپرک

شاپرک که گویا از پایکوبی خسته بود روی رف پنجره آفتاب‌گیر قرار یافت. صحنه عجیب رو به اتمام بود. این‌چنین بود که حواسم از شاپرک پرت شد اما کمی بعد، سرم را که بالا آوردم حضورش را از نو دریافتم. کوشید پاکوبی را از سر بگیرد ولی یا چنان سخت و خشک بود یا دست‌وپا چلفتی که تا زیر چهارچوب بیشتر نتوانست بال‌بال بزند. خیز برداشت تا عرض پنجره را طی کند، نافرجام بود. گفتم حواسم را بدهم به پیشامدهای دیگر دوروبر اما ناخودآگاه تقلای بی‌ثمر شاپرک در دیدرسم بود.

... »

حکایت اندوه‌بار، برای زمستان اکیداً توصیه می‌شود

موریل اسپارک، ترجمه بهار احمدی‌فرد؛ نقل جزئیات بیشتر درباره عمه مک‌گرگور فایده‌ای به حالمان ندارد، به ما چه که بدانیم سرکار علیه در لباس آبی ملوانی چگونه به نظر می‌رسید یا چشم، دماغ و دهانش چطور بین رگ‌های صورت شکسته و پیر و ظریفش پخش شده بودند. همان‌طور که سلوین گفته، چهره هر طور که باشد زیر خاک فاسد خواهد شد و لباس آبی ملوانی به پرستارش خواهد رسید.

... »

کبوتر ایرانی

خسرو دوامی (۱۳۳۶ تهران) از سال ۱۳۶۱ ساکن لس‌آنجلس است. داستان‌ها، ترجمه‌ها و مقالات متعددی از خسرو دوامی در نشریه‏های داخل و خارج از ایران منتشر شده است. دوامی مدتی جنگ ادبی «کتاب نیما» را منتشر می‌کرد. مجموعه قصه «هتل مارکوپولو» برنده جایزه مهرگان ادب شد. مجموعه داستان کوتاه «پرسه» و «پنجره» و رمان کوتاه «آنجل لیدیز» از آثار منتشر شده اوست.

... »

دفترچه جلدقرمز

۱۲ اردیبهشتِ ۱۳۹۰ [۲ ماهِ مِهِ ۲۰۱۲] گوتنبرگِ سوئد پیش از پُست کردن آن دفترچه جلدقرمز برایِ صاحبِ اصلی‌اش، بااجازه او، از تمامِ صفحه‌هایِ آن

... »

چهار داستان

والتر بنیامین، ترجمه حسام حسین زاده؛روزی عاشقی که رهاشده بود به این فکر افتاد که زندگی‌اش را دقیقاً در همان‌جایی پایان دهد که بیش از همه از آن لذت برده بود، و بنابراین، نزدیک رستوران، خود را از [بالای] صخره به درون درّه پرت کرد. این عاشقِ مبتکر، مقلّدانی یافت و خیلی طول نکشید که این قسمتِ صخره‌ای به همان اندازه که [به مکانی رمانتیک] مشهور بود، به جایگاه جمجمه‌ها مشهور شد.

... »

سریال‌ها

رادی دویل، ترجمه پگاه جهاندار؛ «تو کِی «کشتار» را دیدی؟»

«ندیدم.»

«به نظر می‌آمد دیدی.»

«آره، خب، ندیدم. ولی این‌جور که همه می‌گویند درخشان است.»

سام از آن‌وقت «کشتار» را تماشا کرد، فصل یک و دو و سه؛ و واقعاً هم درخشان بود. «پُل» را هم دید؛ و «عشق/نفرت» را، هر چهار فصل و تعداد قابل‌توجهی از قسمت‌های «وایر»، همه‌شان عالی بودند.

... »

خورشید، ماه، ستاره

جونو دیاز، ترجمه معین فرخی؛عمراً دل‌تان نمی‌خواهد بشنوید اوضاع با مگدا چطور پیش رفت. انگار پنج تا قطار به هم کوبیدند. نامه‌ی کاساندرا را پرت کرد طرفم ـ نخورد بهم، رفت زیر ولوو ـ بعد نشست لبه‌ی پیاده‌رو و شروع کرد به ننه‌من‌غریبم‌بازی. خدایا، جیغ می‌زدها. جیغ.
دوست‌های پسرم می‌گویند خودشان این‌جور مواقع کلاً می‌زنند توی خط انکار. کاساندرا کی هست اصلاً؟ من این‌قدر حالم گرفته بود که اصلاً هیچ تلاشی نکردم انکار کنم. نشستم کنارش، بازویش را که ورجه‌وورجه می‌کرد گرفتم، و کس‌شرهایی تفت دادم تو این مایه‌ها که باید به حرف‌هام گوش کنی، مگدا. یا تو متوجه نیستی.

... »
No more posts to show