دو فرم مستقل؛ رمان و داستان کوتاه (از کتاب «اُ.هنری و نظریه داستان کوتاه» | بوریس آیخن باوم | ترجمه سپیده امامی

رمان و داستان کوتاه نه‌تنها دو فرم متفاوت هستند بلکه از دو ذات متفاوت ایجاد می‌شوند. این دو فرمِ مستقل، در هیچ ادبیاتی، هم‌زمان یا با شدتِ یکسان بسط نیافتند. رمان، فرمی تلفیقی است (صرف‌نظر از اینکه گسترش آن نتیجه ترکیب چند داستان کوتاه باشد یا پیچیدگی آن از مصالحی چون کنش – و – مضامین اخلاقی ایجاد شود.) داستان کوتاه فرمی پایه و مقدماتی (و نه بدوی) است. رمان از تاریخ و سفر نشئت می‌گیرد و قصه از فولکلور و حکایت. تفاوت این دو فرم ذاتی است، تفاوت در اصول است و بلندی و کوتاهی، نمود تمایزی بنیادی است. یک نویسنده و حتی یک (سنت) ادبیات، صرفاً یکی از این فرم‌ها، رمان یا داستان کوتاه را می‌پروراند.

... »

فراموش‌کاری نفوس ویرجینیا وولف

استفاده ویرجینیا وولف از تکنیک جریان سیلان آگاهی خواننده را یا به تحسین واداشته یا نکوهش او را به همراه دارد. باید اعتراف کنم که بعضاً کند بودن جریان فکری کاراکترهای وولف نوعی ناامیدی ابهام‌آمیز به همراه دارد و در اینجاست که با خود از فراغ بال و متافیزیک نرم مختص انگلیسی گله و شکایت می‌کنم.

... »

جهان دیداری ویرجینیا وولف

عکس روابط را حفظ می‌کند؛ بنابراین زنجیره عکس‌های هر آلبوم از دل رخدادهای اتفاقی، معنا خلق می‌کند. از این منظر، آلبوم‌ها خاطراتی هستند که در زمان اکنون ساخته می‌شوند، اما برخلاف خاطرات، عکس‌های سازمان‌یافته در آلبوم‌ها، پیوندهایی با یکدیگر دارند که مستقل از زمان «حال» است. عکس‌های آلبوم، قصه دیداری خاص خود را بازگو می‌کنند. بازنمایی یک‌لحظه منفک از زمان هیچ معنایی ندارد. معنا بسته به چگونگی اتصال لحظات توسط ماست.

... »

آیا تن بی‌جان ما هم به حاکمان تعلق دارد؟ | مهدی فاتحی

چه تیمارستان، چه اردوگاه کار اجباری، چه تن زنانه همه محلی است برای بروز و نشان قدرت و خشونت، و قلمرو حاکمیتی که نه‌تنها تا زنده است تن را از آن خود می‌داند بلکه جسد ما، نوع مردن، تدفین و زندگی بعدی‌مان هم قلمرو حکومت اوست.

... »

سرخوشی، صدا و راوی غیرقابل‌اعتماد

«طوطی…» داستانی است که تا حد امکان بر اساسِ مونتاژ توصیف‌هایی عینی و جزءنگر و گفت‌وگوهایی کش‌دار پیش می‌رود. توصیف‌ها کم‌تر نشانی از نثر گلستان را حمل می‌کنند. ساده و روان، بدون پیچ‌وتاب، و مهم‌تر از همه، مبتنی بر جمله‌های کوتاهی که مدام با حرف عطف به یک‌دیگر پیوند می‌خورند. در برخی دیگر از داستان‌های گلستان، برای نمونه در «میان دیروز و فردا» از «آذر، ماه آخر پاییز» و «بیگانه‌ای که به تماشا رفته بود» از «شکار سایه»، می‌توان سراغ همین جمله‌های کوتاه به‌هم‌پیوسته را گرفت که گاه نیمی از صفحه را به خود اختصاص می‌دهند. جهان داستانیِ آقای نویسنده اغلب همین‌طور شکل می‌گیرد: خرده‌ریزهایی از این‌جا و آن‌جا به یک‌دیگر نزدیک می‌شوند و می‌پیوندند و بسط می‌یابند و بزرگ می‌شوند. حتا آن‌جا که سروکار ما با راوی سوم‌شخص محدودی است که ذهن کاراکتر اصلی داستان را می‌کاود، مثلاً در همان «مردی که افتاد»، این جزءنگری چسبنده و پیش‌رونده همچنان در کار است. در گشایش «طوطی…» تمثیلی داستانی از این تکنیکِ روایت‌گری به دست داده می‌شود. دستور آشپزی همزمان کار دستور توصیفی را انجام می‌دهد؛ هر دو این فرصت را برای راوی داستان‌های گلستان به وجود می‌آورند که در آزمایشی توأمان حسی و روایی چیزها را در یک‌دیگر ادغام کنند و نتیجه آن را به‌چشم خود ببینند.

... »

ژست – گفته‌ها، ژست – حرکت‌ها | شمیم بهار: یک استراتژی جنگی علیه شکسته‌نویسی | خلیل درمنکی

بهار یک سر در کار مطالعه ژست‌ها است. آزمایشگاه ژست‌ها. به ویژه ژست – حرکت‌ها. یک: فرو کردن دست‌ها در جیب‌ها: «پشت به من ایستاده بود، دست راستش توی جیب کوچک عقب شلوارش بود». «هر دو دستم را کردم توی جیب کتم». «دسته‌ام را کردم توی جیبهای شلوارم». «هر دو دستم را کردم توی جیبهای شلوارم». «دستش را انداخت توی بازوم و من دستهام را کردم توی جیب شلوارم». (اردیبهشت چهل و شش)

... »

یادداشتی در سندروم سرقت ادبی به‌مثابه عملی پذیرفته‌شده | نامه ربوده‌شده و سارق نامتصور

این واقعیتی است که دروغ‌های شاخ‌دار عمدتاً دروغ‌های موفقی هستند و افراد بیش‌تری را گول می‌زنند، تا دروغ‌هایی که سعی می‌کنند تا حد امکان به واقعیت اسناد و مدارک شبیه‌تر باشند؛ مثلاً اگر نویسنده‌ای در رساله ۲۰۰ صفحه‌ای‌اش، ۲۰ پاراگراف را با اندکی تحریف، از جاهای مختلف بردارد، محتمل است که بسیار زود لو برود و رسوا شود؛ اما اگر نویسنده متون نظری، کتابی معروف را بالکل ترجمه کند و به نام خود منتشر سازد، بعید نیست که هیچ‌گاه به سرقت محکوم نشود و علی‌رغم گزارش‌های روزنامه‌ای که این رونویسی و اصل نمایی را نشان می‌دهند، همچنان به نوشتن و عضو محترم جامعه متفکران بودن ادامه بدهد، چنان‌که دست‌کم در این ده، پانزده سال دو نمونه‌اش را در کشور خودمان شاهد بوده‌ایم.

... »

نوشتن در یک اوج ممتد

همکاری درواقع ضربان زنده و مولد کثرت است. همکاری عبارت است از مفصلی که در آن تعداد نامتناهی از تکین‌ها به‌عنوان جوهر مولد جدید ساخته می‌شوند. همکاری نوآوری، غنای است و بنابراین پایه و اساس مازاد خلاق است که بیان‌کننده کثرت است اگر شکل و اندازه قصه کوتاه محصول محدودیت‌های نشر و مجلات ادبی است٬ خودِ قصه کوتاه می‌تواند فراتر از این مرزها برود. اما قصه کوتاه از چاله مجلات ادبی به چاه محدودیت‌های دیگر گرفتارشده است. شهر برج و مه یکی از بدیل‌های صریح فراتر رفتن از این قوانین٬ با حفظ اصول قصه کوتاه است.

... »
No more posts to show