جهان دیداری ویرجینیا وولف

عکس روابط را حفظ می‌کند؛ بنابراین زنجیره عکس‌های هر آلبوم از دل رخدادهای اتفاقی، معنا خلق می‌کند. از این منظر، آلبوم‌ها خاطراتی هستند که در زمان اکنون ساخته می‌شوند، اما برخلاف خاطرات، عکس‌های سازمان‌یافته در آلبوم‌ها، پیوندهایی با یکدیگر دارند که مستقل از زمان «حال» است. عکس‌های آلبوم، قصه دیداری خاص خود را بازگو می‌کنند. بازنمایی یک‌لحظه منفک از زمان هیچ معنایی ندارد. معنا بسته به چگونگی اتصال لحظات توسط ماست.

... »

سرخوشی، صدا و راوی غیرقابل‌اعتماد

«طوطی…» داستانی است که تا حد امکان بر اساسِ مونتاژ توصیف‌هایی عینی و جزءنگر و گفت‌وگوهایی کش‌دار پیش می‌رود. توصیف‌ها کم‌تر نشانی از نثر گلستان را حمل می‌کنند. ساده و روان، بدون پیچ‌وتاب، و مهم‌تر از همه، مبتنی بر جمله‌های کوتاهی که مدام با حرف عطف به یک‌دیگر پیوند می‌خورند. در برخی دیگر از داستان‌های گلستان، برای نمونه در «میان دیروز و فردا» از «آذر، ماه آخر پاییز» و «بیگانه‌ای که به تماشا رفته بود» از «شکار سایه»، می‌توان سراغ همین جمله‌های کوتاه به‌هم‌پیوسته را گرفت که گاه نیمی از صفحه را به خود اختصاص می‌دهند. جهان داستانیِ آقای نویسنده اغلب همین‌طور شکل می‌گیرد: خرده‌ریزهایی از این‌جا و آن‌جا به یک‌دیگر نزدیک می‌شوند و می‌پیوندند و بسط می‌یابند و بزرگ می‌شوند. حتا آن‌جا که سروکار ما با راوی سوم‌شخص محدودی است که ذهن کاراکتر اصلی داستان را می‌کاود، مثلاً در همان «مردی که افتاد»، این جزءنگری چسبنده و پیش‌رونده همچنان در کار است. در گشایش «طوطی…» تمثیلی داستانی از این تکنیکِ روایت‌گری به دست داده می‌شود. دستور آشپزی همزمان کار دستور توصیفی را انجام می‌دهد؛ هر دو این فرصت را برای راوی داستان‌های گلستان به وجود می‌آورند که در آزمایشی توأمان حسی و روایی چیزها را در یک‌دیگر ادغام کنند و نتیجه آن را به‌چشم خود ببینند.

... »

نوشتن در یک اوج ممتد

همکاری درواقع ضربان زنده و مولد کثرت است. همکاری عبارت است از مفصلی که در آن تعداد نامتناهی از تکین‌ها به‌عنوان جوهر مولد جدید ساخته می‌شوند. همکاری نوآوری، غنای است و بنابراین پایه و اساس مازاد خلاق است که بیان‌کننده کثرت است اگر شکل و اندازه قصه کوتاه محصول محدودیت‌های نشر و مجلات ادبی است٬ خودِ قصه کوتاه می‌تواند فراتر از این مرزها برود. اما قصه کوتاه از چاله مجلات ادبی به چاه محدودیت‌های دیگر گرفتارشده است. شهر برج و مه یکی از بدیل‌های صریح فراتر رفتن از این قوانین٬ با حفظ اصول قصه کوتاه است.

... »

ستایش آشوب و جنون

بعدتر اتفاقاتی روی می‌دهد که نظم منطقی باکس‌های روایی را که خواننده کاملاً به آن عادت کرده برهم میزند. داستانی می‌خوانیم که شاپور صبری در آن غایب است. راوی سوم شخصی که تا دوسوم کتاب معطوف به ذهن شاپور است ناگهان او را ناپدید می‌کند و خودش باقی می‌ماند. در داستان «پولدار فامیل» معلوم می‌شود که راوی اختیار همه‌چیز را به دست گرفته است. راوی تا همین‌جا هم سربه‌زیر و نجیب نبوده است. جاهایی روایت را متوقف کرده و جمله قصار گفته است. ریتم روایت را به صلاح‌دید خود تند و کند کرده است اما همه این‌ها را بدون خودنمایی انجام داده است.

... »

تأملی در داستان کوتاه ایرانی

این مطلب در زمستان ۱۳۸۹ در روزنامه اعتماد منتشر شده بود. برخلاف اکثر قریب به‌اتفاق کشورهای دنیا، در ایران داستان کوتاه گوی سبقت را از

... »