اراده عام[۱]، با ارجاع خودش به اصول عقل کلی[۲]، ادعای زدودن نوساناتِ[۳] اجزاء حسانی[۴] را دارد. هر نوسانِ حسانیتِ انسانی[۵]، بر خطا بودنش را آشکار میکند؛ همینطور هر نوسان حسانیت جزئی، آشکار میکند که خود یک خطا[۶] است. اراده عام، اینچنین، اکثریت را، تودهای را، قادر میسازد تا به شکل مردم حاکم[۷] تشکیل شود و [آن را قادر میسازد] که به خود بقبولاند تا با همان دلایلی که تمامی گونهها برای وجود داشتن دارند، بازنمایی شود. اراده عام، اینچنین، بر این سوءبرداشت ذاتی اخلاقیات[۸]، مبنی بر اینکه فرد[۹]، فی حد ذاته[۱۰]، بهتنهایی نمیتواند [تمامِ] گونهها را بازنمایی کند، متکی است. در این اراده عام تنها کسی که بهحساب میآید، کسی است که خود را تا حد یک خواست مشخص تقلیل میدهد و اینچنین خویش را با دیگر فردهایی که آنها نیز تا حد این خواست تقلیل پیدا کردهاند، یکی میانگارد. بنابراین منطق دستور میدهد که ما حق این را داریم که دور از او، آنکه خارج از تمامی گونهها باقی میماند و از همین رو ضرورتاً یک هیولا است، وجود داشته باشیم. اگر این حقیقت داشته باشد که «ژاکوبنها صاحب تمام فضایل بودند»، فضیلت مدنی[۱۱] تنها در صورتی اعمال میشود که با اراده عامی که [ژاکوبنها] تجسم آن هستند منطبق باشد، و [اگر گزاره بالا حقیقت داشته باشد] امتناعی ساده و ناب، به شخصیت شرورِ [فردِ] امتناعکننده خیانت خواهد کرد. اما جهانِ اراده عام که ادعای حذف امکانهای خطا را دارد، فرصتهای حسانیت را نیز حذف میکند. [جهان اراده عام] تمامی فرصتها را بهصورت عمومی حذف میکند، توگویی تنها این فرصتها هستند که لایق نام[۱۲] هستند. آنان که فرصتشان به ثمر نمینشیند، حداقل این رضایت را خواهند داشت تا ببینند که ازاینبهبعد فرصت برای هیچکس به ثمر نخواهد نشست. اما رابطه بین فرد و حاکمیت مردمی[۱۳] زین پس کاملاً نامطمئن خواهد بود. برادری[۱۴] دیگر تجربه نخواهد شد، چراکه برادری تنها در نوسانات حسانیت است که میتواند زیسته شود، نوسانات حسانیتی که در قاموس مُثل انتزاعی[۱۵]، همان نوسانات خطا است. در میان دادگران، برادری نهتنها دیگر فاش نخواهد بود، که ناپدید میشود. تنها فردهایی باقی خواهند ماند که نسبت به یکدیگر بیتفاوت و غریبهاند، فردهایی بدون وظیفه[۱۶] در قبال یکدیگر، چنانکه مجبورند با قرارداد به هم مقید شوند. به این دلیل است که، در رژیم اراده عام، مردم برادر[۱۷] چیزی جز یک استعاره نیست: حتی اکثریتی که بهوسیله اراده عام خود را ابراز میکند، مردمی برادر نیست. با اینکه مشق فضیلت[۱۸] با نگاه به اشتراکات مقرر شده[۱۹] است، مالکیت کیفیات اخلاقی[۲۰] و مدنی برای بنا نهادن پیوند برادری یا تولید تجربه چنین پیوندهایی کافی نیست. [پیوند] برادریای که تجربه میشود، به یک پیوند بین فرزند و والدین[۲۱]، که در همه مشترک است، نیاز دارد، که همه را به همان فیگور پَرِنتال[۲۲] متصل میکند. بااینحال، این طبیعتِ یک مثال انتزاعی است که تنها چیز انضمامی[۲۳] در آن، نفی[۲۴] است؛ تمام مفهوم آن، حسانیتی خواهد بود که تماماً درگیر مجازات جزئی حسانی خواهد شد. حاکمیت مردمی از پدرکشی[۲۵] زاده شده است؛ عمل بنیانگذار[۲۶] آن به قتل رساندن شاه، وانمودهای[۲۷] از قتل خداست. برادری انقلابی از همین رو واقعی بود، ازآنجاکه توسط پدرکشیِ شاهانه ضمانت میشد. این چیزی بود که آگاهی[۲۸] مارکی دو ساد عمیقاً تجربهاش میکرد، وقتیکه با عزمی راسخ از جمهوری[۲۹] خواست تا بهجای اینکه بهسادگی [فقط] مسئولیت سیاسی جنایت را بر عهده گیرد، گناه موثق اخلاقی خویش را گردن بگیرد و خود را جنایتکار بشناسد.[۳۰]
[۱] the general will/اراده عمومی
[۲] universal reason
[۳] fluctuations
[۴] sense particulars
[۵] human sensibility
[۶] error
[۷] sovereign people
[۸] inherent to ethics
[۹] the individual
[۱۰] intrinsically
[۱۱] civic
[۱۲] worthy of the name
[۱۳] popular sovereignty
[۱۴] fraternity
[۱۵] abstract instances
[۱۶] obligation
[۱۷] fraternal people
[۱۸] the practice of virtue
[۱۹] decreed in common
[۲۰] moral qualities
[۲۱] filiality/یا همان احسان به والدین
[۲۲] والدینی
[۲۳] concrete
[۲۴] negation
[۲۵] parricide
[۲۶] founding act
[۲۷] simulacrum
[۲۸] consciousness
[۲۹] Republic
[۳۰] این مقاله که در سال ۱۹۳۸ در مجله Esprit منتشر شده، بهعنوان یکی از سه ضمیمه نسخه انگلیسی «ساد، همسایه من» آورده شده: Pierre Klossowski, Sade My Neighbor, Northwestern University Press ۱۹۹۱