خردهشیشهها
آن که کت سبز بر تن دارد تعریف میکند، آن یکی که پیراهن آبی پوشیده است گوش میدهد. آیا گوش میدهد؟ مشخص نیست. من در سمت دیگر میز قرار دارم و در سوی دیگر میز دو نفر دیگر نشستهاند.
مرد سبزپوش بیوقفه تعریف میکند. هم مینوشد، هم تعریف میکند. برخی از خزعبلاتی که بهگوشام میرسد: اینکه در یک شب نمیدانم چقدر پول خرج کرده، در کلوپ شبانهٔ «نمیدانم چه» احساساتی شده، داد و بیداد کرده و اسلحه کشیده است. بعد هم بیرونش کردهاند؛ از بیپولی شبی را در پارک گذرانده و از این قبیل اطلاعات بیمصرف. در نهایت هم پالتوی سرهنگی بازنشسته را کش رفته، آن را میشکافد و برای خودش کتی درست میکند.