تجاوز زئوس یا تجاوز ساتورن؟
شاید نقطه انحراف جایی است که توصیههای اخلاقی به خلق الگویی برای روابط منجر میشوند. الگوهایی که خود چرخههایی معیوب میسازند. الگوهایی که جایگاه زن در آن منفعلانه باقی میماند. الگوهایی که در آن مردان بالقوه فاعل و پیشنهاددهندهاند. مردان غالب هستند و صرفاً باید حواسشان باشد تجاوز نکنند. یکی آداب تعارف کردن چای را تبدیل میکند به مثالی برای آداب در روابط جنسی. دیگری تعریفی کاملاً مردانه از تجاوز ارائه میدهد. الگوهایی تصنعی که دقیقاً بر ضد این پیشنهاد زنانگی است: رهایی از چرخههای جعلی و پس گرفتن لحظه تسلط بر میل خود در چرخههای متناسب با هویت ما و چرخههای زحلی. چرخههای جعلی زئوسی (که اغلب ایدئولوژیک هستند و یا بهصورت یک نوع الگو پیشنهاد میشوند) به زنان هویتی میدهد که نوع دیگر از همان هویتی است که حکومتهای مردسالار داده. اگر فرض کنیم زنانگی رئا (زمین) برای کشف اینکه لحظه تسلط بر میلش کجاست وارد رابطه شد در چرخههای زئوسی هیچ زنی وارد مسیر کشف لحظه تسلط بر میلش نخواهد شد و درنتیجه به این لحظه خودآگاه نمیشود و زنانگی مانند تفسیر تاریخیاش خودآگاه نمیشود. با تعریف عمیقتری از تجاوز ما همان چرخههای معیوب را نجات میدهیم و لحظه گمشده را پیدا میکنیم اما با دادن پیشنهادهایی مثلاینکه همانطور که در تعارف به چای خوردن اصرار بهصلاح نیست پس در رابطه هم نباید باشد ما فقط تعریف تجاوز را سطحیتر میکنیم. اما بسیاری کشف لحظه تسلط بر میل زنانه را در رابطه زمین با زحل، با تن دادن به چرخه تجاوز زئوس اشتباه گرفتهاند و زنانگی آفرودیت و آتنا (زنانگی خودآگاه) در انتقام آنها را مسخ خواهد کرد. انسان خودآگاه خدایان المپ را حذف کرد و به سمت ساترن یا شیطان رفت زیرا قصه شیطان دعوتی به خودآگاهی بود. او بین این دو تجاوز یکی را انتخاب کرد زیرا جهان با تجاوز زاییده شد و از تجاوز گریزی نبود.