به سوی ماتریالیسم تقدیر (درباره داستانهای محمدرضا صفدری)
لویی آلتوسر در «ما و ماکیاولی» به نقل از «ماکیاولی» در «هنر جنگ» مینویسد: «باید بدانی که … توپ را، بهویژه آنها که روی گاری حمل میشوند، نمیتوان در صفوف نیروها قرارداد، زیرا هنگامیکه آنها حرکت میکنند، نوک آنها در جهت مقابل مسیری است که رو به آن آتش میگشایند». آیا وقت تغییر آرایش نرسیده است؟ آیا هم چنان، میتوان در میان صفوفمان، عرادههای آتشبار روشنفکری ایران، عراده های ساعدی، براهنی، گلشیری و محمد مختاری را حمل کرد؟ آیا ممکن است آنها، مانند توپهایی که ماکیاولی میگوید، رو به ما، آتش بگشایند؟ رو به ما همراهانشان؟ بیگمان چنین است. محمد مختاری، بدل به بیرق ارتجاع ادبی، محافظهکاران و کاسهلیسان شده است. مجلهای که بری از علایق محافظهکارانه نیست، نام یکی از دفترهای شعر محمد مختاری، نام «وزن دنیا» را بر خود نهاده است. چه باید کرد؟ اکنون مختاری رو به ما آتش میگشاید. مسئله این است: تغییر جهت. بل مهمتر: جهت گمکردگی. به یادآوردن آینده در برابر به یادآوردن گذشته.