باغ جان و باغ جنون
مسکوب: باغ جان. براهنی: باغ جنون. مسکوب در «گفتوگو در باغ» در سودای
«باغ ازلی» و «باغ بهشت» است، باغی که آن را «باغ جان» مینامد. «باغ آرمانی، باغ بهشت است که باغ باغها و سرچشمه …است …نمونه و سرمشق متعالی… باغ خیال … باغ آرمانی.. باغ جان»
براهنی چه میکند؟ او چگونه باغ را به صحنه میآورد؟ دقیقتر: باغ چگونه بدل به صحنه میشود؟ منظومه بلند «اسماعیل»، سروده رضا براهنی، در دو پرده به صحنه میآید. الف: باغ
بیمارستان ب: باغ
تیمارستان. صحنه اصلی باغ بیمارستان است. شاهرودی، بیهوش و بی گوش، در اغماء، در وضعیتی کاتاتونیک و به حال جمود نعشی بر تخت افتاده است و بی که بشنود، براهنی با وی سخن میگوید. خطابه اسماعیل. خطابهای یکسویه. گفتی بی شنود. صحنه فرعی باغ
تیمارستان است. آنجا که شاعر، پیشتر، شاهرودی مجنون را دیدار کرده است. براهنی در این منظومه از جنگ، از خوزستان، از نفت و از بسیاری چیزها سخن میگوید. اما صحن خطابه همین دو صحن است. اینجا، در این جستار، ما بیش از هر چیز، با «باغ
تیمارستان» کارداریم. با «باغ جنون». براهنی خطاب به اسماعیل میگوید: «ای آشنای من در باغهای بنفش جنون و بوسه!»، «ای اشکهای تنهای سپرده به نسیم باغ تیمارستان».
براهنی نیز سودایی آفتاب است. اصلاً منظومه اسماعیل با سخن از آفتاب آغاز میشود: «آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مردی خواهد تابید». اما براهنی در سودای هزارتوی آفتاب است. در سودای باغ آفتاب. در سودای هزاران آفتاب تابیده از هر سو و سویهای بیسایه. مسکوب آفتاب را «کسر» میکند، براهنی آفتاب را «تکثیر». آفتابی غایب و ۳ هزارتوی آفتاب. آفتابی بیرون از قاب و هزاران آفتاب در یک قاب. آفتاب مینیاتور و آفتاب مینیتور. دقیقتر: باغ مینیاتور و باغ مینیتور. چگونه مسکوب «باغی متعالی» و «باغی بیرون از صفحه درون ماندگاری» میآفریند و چگونه براهنی «باغی درون ماندگار» خلق میکند؟ چرا براهنی میگوید: «بیرون باغ نیست، زندگی باغ نیست، مرگ هم باغ نیست». به این بازمیگردیم.
براهنی صحنه را دقیق، خیلی دقیق، تقویم میکند: «باغهای بنفش جنون». «باغ تیمارستان». اما «باغ جان» چگونه بر روی «باغ جنون» تا میخورد؟ مسکوب سودایی «نور مطلق» و «نور بیسایه» مینیاتورهای ایرانی است. نوری تابیده از ناکجا. نوری بی مرجع. نوری بی آفتاب. «هیچ توجه کردهای که معمولاً خورشید در مینیاتور نیست. نقاش، خورشید را نمیکشد ولی آفتاب همیشه هست»