همانطور که پیشازاین نیز زیاد گفتهشده، اروپا از ۱۹۴۵ به اینسو در حال صادر کردن جنگ بوده است. ازهمپاشیدن اروپا باعث شد نتواند جز ترویج نفاق بین مستعمرات قدیمیاش، توافق با متحدانش و تعارض منافع با قطبهای جدید قدرت جهان کاری کند. میان این قطبها، اروپا که همچنان وانمود میکرد آیندهای دارد، خاطرهای بیش نبود.
و حالا، اروپا وارد میکند. نهفقط کالاهای تجاری را که خیلی وقت است چنین میکند، بلکه اول و مهمتر از همه، نفوس انسانی را–چیزی که جدید هم نیست، اما دارد سخت و حتی فشارآور میشود، با سرعتی که توسط درگیریها و مشکلاتی که صادر میکند و معضلات محیطزیستی (که بازهم از اروپا نشئت میگیرند) تعیین میشود. امروزه، اروپا واردکننده اپیدمیای ویروسی است.
این به چه معنی است؟ این پرسشی ساده در باب شیوع نیست که [عاملهای] ناقلها و خط سیر بیماری را [در خود] دارد. اروپا مرکز ثقل جهان نیست، بلکه برعکس، [تنها] بر بازی کردن نقش دیرینش بهعنوان نمونه یا مثال اصرار میورزد. این امکان هست که جاهای دیگر جذابیتهای بسیار گیرا و موقعیتهای تحسینبرانگیزی وجود داشته باشد. بعضیهایشان سنتی و شاید قدیمیاند، همانطور که در آمریکای شمالی چنین است؛ بقیه جدیدترند، چنانکه در آسیا و آفریقا (جز کشور آفریقای جنوبی که خصوصیات اروپاییِ زیادی با جزئیات دیگری ترکیبشدهاند)؛ اما به نظر میرسید که اروپا، حداقل بهعنوان یک پناهجو، کمابیش خواستنی است، یا باور داشت که چنین است.
تئاتر کهنه نمونهسازیِ-عدالت، علم، دموکراسی، زیبایی و بهروزی-امیال را به خود جذب میکند، حتی اگر این امیال خود را به ابژههای ازمدافتاده و استفادهشده بچسبانند.[۱] اینگونه است که درهای اروپا به روی توریستها و بازدیدکنندگان بازمیماند، البته نه برای آنان که نتوانند هزینه این امیال را بپردازند. تعجبآور نخواهد بود اگر ویروسی وارد قاب تصویر شود.
تعجبآور نیست که ویروس در اروپا، بیشتر از خاستگاهش سردرگمی ایجاد میکند. فیالواقع، چین نظم را در بازارها، چنانکه در حوزه بیماری، برقرار کرده است. از سوی دیگر اما اروپا در وضعیت بینظمی خویشاوندی[۲] بوده است: [بینظمی و آشفتگی] بین ملتها و آمال و آرزوها [یشان]. این به بی تصمیمی، سراسیمگی و مشکل در تطبیق یافتن [با وضعیت] انجامید. از سوی دیگر، ایالاتمتحده سریعاً دست به دامن ایزولاسیون گرایی دهنپر کن و قدرت تصمیمگیریِ بیمعطلی خویش شد. [درعوض]، اروپا همیشه تلاش کرده که خودش-و جهانی را که همواره کشف، کاوش و بهرهکشی را ادامه داده-را پیدا کند و بااینحال هنوز نمیداند کجا ایستاده است.
درست زمانی که به نظر میرسید که کشورهای زیادی که هنوز مبتلا نشده بودند درهای خود را به روی اروپاییها و چینیها بستهاند و نخستین گسل پاندمی تحت کنترل درآمده، اروپا تبدیل به گسلِ [اصلی] پاندمی شد. آنجا بود که تأثیرات انباشتهشده سفر به چین (برای تجارت، فراغت و تحصیل)، مسافران آمده از چین (برای تجارت، فراغت و تحصیل)، تردیدهای عمومی خودش و درنهایت، تأثیرات تلنبارشده اختلافنظر داخلیِ [اروپا] را دیدیم.
وسوسه کننده است که موقعیت را اینگونه بازیابیم: در اروپا [قاعده] این است که «برای نجات زندگیات فرار کن!» و جاهای دیگر این است که «هی ویروس! نشون بده چی تو چنته داری!». یا اینگونه که: در اروپا، دلدل کردن[۳]، شکگرایی[۴] و کلهشقی[۵] بیشتر از هرجای دیگری مرسوماند. این میراث «عقل استدلالگر»[۶] ما است، عیاش[۷] و آزادیخواه[۸]؛ بهعبارتدیگر، میراثی که اروپاییهای قدیم آن را، زندگانی ذهن[۹] خواندند.
به این دلیل است که تکرار اجتنابناپذیر عبارت «اقدامات استثنایی»، بهوسیله همایندی شتابزده، شبح کارل اشمیت[۱۰] را احضار میکند. بدین شیوه ویروس، گفتمانهای مخالفت و بیاعتناییِ متظاهرانه[۱۱] را منتشر میکند. اینکه با اضطرابی که به شکل ضعیفی واپسزدهشده، نشان بدهی که خام نشدهای، مهمتر از دوریگزینی از سرایت و همهگیری است-که خود نشانگر دو برابر خامشدن است-یا شاید هم بانیاش احساس کودکانه قَدَرقدرتبودن یا تهور باشد.[۱۲]
همه (ازجمله من) نظری داریم که بدهیم که مظنون و شکاک باشیم یا که تفسیری ارائه دهیم. فلسفه، روانکاوی و پولیتولوژیِ[۱۳] ویروس، همه پیامی برای رساندن دارند. (بگذارید نظر میشل دُگی[۱۴]، در شعرش کروناسیون[۱۵] که در وبسایت مجله Po&sie انتشاریافته را بپذیریم.) همه میخواهند بحثوجدل کنند، چراکه مدتهاست که به سروکله با مشکلات، بیتفاوتیها و بی تصمیمیها عادت کردهایم. در سطح جهانی، چیزی که سلطه دارد، به نظر من، خودباوری[۱۶]، چیرگی[۱۷] و تصمیم [گیری][۱۸] است. حداقل این تصویری است که به نظر میآید که در حال تکوین یا شکلگیری در خیال جمعی[۱۹] است.
پاندمی ویروس کرونا، در هر سطحی [که در نظر بگیرید]، محصول جهانیسازی است. ویژگیها و گرایشهای واپسین آن را پررنگ میکند. [پاندمی ویروس کرونا] عاملِ فعال، رقابتجو و تأثیرگذارِ تجارت آزاد است. [پاندمی ویروس کرونا] در فرآیندی گستردهتر شرکت میکند که بهوسیله آن فرهنگ تباه میشود و با چیزی جایگزین میشود که فرهنگ نیست و بیشتر نظامی از اجبارهایی است که به شکلی غیرقابلتمایز فنی، اقتصادی، اجرایی و گاهی اوقات روانی و فیزیکیاند (اگرچه به نفت یا اتم بیندیشیم). البته که این فرآیند مدل رشد اقتصادی را به پرسش میکشد تا رئیسجمهور فرانسه ناچار به گزارش کردن آن شود. بیگمان این امکان وجود دارد که ما باید الگوریتمهایمان را تغییر دهیم-اما هیچ سندی مبنی بر اینکه [این تغییر] منجر به ایجاد دوران جدیدی میشود، وجود ندارد.
راست است که ریشهکن کردن ویروس کافی نیست. اگر چیرگی فنی و سیاسی ثابت کند که همانند پیامد خویش است، جهان به میدانی از نیروهای تحریکشده علیه یکدیگر تبدیل میشود، جهانی زین پس عریان از هرگونه عنصر متمدنانهای که از پیش وارد بازی شده باشد. قساوت مسری ویروس تحت عنوان قساوت اجرایی منتشر میشود. ما هماکنون در حال سروکله با نیاز به انتخاب آنانی هستیم که واجد شرایط درمان هستند. (و این شامل بیعدالتیهای اجتنابناپذیر اقتصادی و اجتماعی نمیشود.) این طراحیِ مخفیانهای طراحیشده توسط توطئهگری منحوس و ناشناس نیست. نتیجه سوءاستفاده از سهم ملتها نیز نیست. تنها چیز دخیل قانون عمومی ارتباطات داخلی[۲۰] است که چیرگی در آن هدف قدرتهای فنی-اقتصادی است.
درگذشته، پاندمیها را میشد جزایی الهی[۲۱] در نظر گرفت، درست همانطور که مریضی بهطور عمومی، به مدت طولانی، بهعنوان امری خارجی نسبت به بدنه اجتماعی[۲۲] دیده میشد. امروزه، بیشترِ امراض درونزاد[۲۳] هستند که از شرایط زندگیمان برآمدهاند، از کیفیت غذایمان و مسمومیت محیطزیستمان. چیزی که پیشتر الهی بود، انسانی شده-زیادی انسانی، آنطور که نیچه میگوید. برای مدتی طولانی، مدرنیته را میشد طبق فرمول پاسکال، «انسان بهطور نامتناهی از انسان فراتر میرود»، تعریف کرد؛ اما او اگر از خودش «زیادی» فراتر رود که طی آن به الوهیت پاسکالی نمیرسد، او بههیچوجه خود را پشت سر نخواهد گذاشت.[۲۴] درعوض، او در منجلاب انسانیتی گیر میکند که توسط رخدادها و موقعیتهایی که خودش تولید کرده درهمشکسته است.
راست است که چون از سرشت بیولوژیک امراض آگاه شدهایم، ویروس بر غیاب امر الهی[۲۵] صحه میگذارد. ما در حال کشف این هستیم که تعریف موجودات زنده چقدر پیچیدهتر و سختتر از آن چیزی است که درگذشته کردهایم. همچنین در حال دریافتن این هستیم که تا چه حد کاربستِ قدرت سیاسیِ-مردم، یک «اجتماع»[۲۶]، مثل اجتماع اروپاییها یا دیکتاتوریای نظامی-صورت دیگری از پیچیدگی است که بازهم تعریف کردنش سختتر از آن است که میپنداشتیم. اکنون بهتر متوجه میشویم که لفظ «زیست سیاست»، در چنین شرایطی، چقدر نابسنده است. زندگی و سیاست، با هم ما را به چالش میکشند. دانش علمیمان به ما میگوید که باید تنها بر قدرت فنیمان[۲۷] متکی باشیم، اما کارکرد تکنولوژیک[۲۸] نابی وجود ندارد، چراکه خودِ دانش شامل شکوشبهههایی است (کافی است مطالعات منتشرشده را بخوانید). حالا که قدرت فنی نامبهم و روشن نیست، قدرت سیاسی تا چه میزان باید روشن و صریح باشد، هنگامیکه با دادههای ابژکتیو[۲۹] گردانده میشود و انتظار میرود که پاسخگوی انتظارات مشروع باشد؟
البته که بااینهمه، تصمیمات باید مبتنی بر ابژکتیویتهای از پیش فرضشده باشند. اگر این ابژکتیویته به «حبس»[۳۰] یا «فاصلهگذاری»[۳۱] امر میکند، اولیای امور تا کجا تحمیلشان میکنند؟ و البته، به شکلی معکوس، در چه نقطهای میتوانیم از تمایلات بیچونوچرای دولتی سخن بگوییم که برای مثال، میخواهد بازیهای المپیکی را حفظ کند که انتظار دارد از آن پول دربیاورد، این دولت به نمایندگی از کدام کسبوکارها و مدیران و مربیان ورزشی عمل میکند؟ یا [در چه نقطهای میتوانیم] از تمایلات دولتی [سخن بگوییم] که از این فرصت برای برافروختن دوباره احساسات ناسیونالیستی استفاده میکند؟
ذرهبینِ ویروس، ویژگیهای تناقضات و محدودیتهایمان را بزرگ میکند. این اصل واقعیت[۳۲] است که با اصل لذت[۳۳] برخورد میکند. مصاحب آنهم مرگ است. مرگی که با جنگ، قحطی و ویرانی صادرش کردیم، [مرگی] که تصور میکردیم به چند ویروس دیگر و سرطانها (در وسعتی شبه-ویروسی) محدودش کردهایم، همین حوالی انتظارمان را میکشد. تو که نمیدانی! ما انسانها دوپا، بدون بالوپر و مفتخر به زبان هستیم، ما نه ابر انسانیم[۳۴]، نه فرانسان[۳۵]. زیادی انسانی؟ آیا میتوانیم [بالاخره] بفهمیم که چیزی مثل «زیادی انسانی نمیتواند وجود داشته باشد که دقیقاً همان چیزی است که تا بینهایت از ما فراتر میرود؟
[۱] نانسی به میل توریستها به بازدید از آثار باستانی و موزهها اشاره میکند. م
[۲] relative disorder
[۳] dilly-dallying
[۴] skepticism
[۵] hard-headedness
[۶] reasoning reason
[۷] libertine
[۸] libertarian
[۹] life of mind
[۱۰] Carl Schmitt
[۱۱] discourses of ostentatious defiance
[۱۲] اینجا نانسی بهوضوح به «شخصیت» آگامبن میتازد که بسیار عجیب است؛ چراکه در جوابیه نخستینی که بر یادداشت آگامبن منتشر کرد، وی را «دوست قدیمی» خوانده بود. م
[۱۳] شاخهای از علوم سیاسی است که به نظریه، تشریح، تحلیل و پیشبینی رفتار سیاسی، نظامیهای سیاسی و سیاست بهطور گستره میپردازد. م
[۱۴] Michel Deguy
[۱۵] Coronation
[۱۶] confidence
[۱۷] mastery
[۱۸] decision
[۱۹] collective imagination
[۲۰] general law of interconnections
[۲۱] divine punishment
[۲۲] social body
[۲۳] endogenous
[۲۴] یا «بههیچوجه از خویش فراتر نخواهد رفت». م
[۲۵] the divine
[۲۶] کمونیته، همبودگی. م
[۲۷] technical power
[۲۸] technicity
[۲۹] objective data
[۳۰] confinement
[۳۱] distancing
[۳۲] reality principle
[۳۳] pleasure principle
[۳۴] superhuman
[۳۵] transhuman