The Prehistory of the Modern Imagination Reflections on ’The Indian Style’ in Persian Poetry Mohsen Maleki

پیش‌تاریخ تخیل مدرن

درسبک هندی با بوطیقای غیاب روبرو می‌شویم: هر نوع حضور متعالی، هر نوع معنای متعالی عرفانی ازدست‌رفته است؛ شعر هندی عرصۀ انتشار دائمی غیاب است، غیابی که انگار مانند حلقه‌های گرداب بی‌محابا می‌گردد و ما را از تصویری به تصویری دیگر، از معمایی به معمایی دیگر، از سطری به سطری دیگر و از دالی به دال دیگر پرتاب می‌کند، بی‌آنکه بتوان رد حضوری عرفانی را در آن جست تا بتوان در آن پناه گرفت، بی‌آنکه بتوان در این انتشار دائمی معنا جای پای سفتی در تمامیت شعر یافت. شاید بتوان گفت این ماشین مکانیکی تولید غیاب بر مدرن بودن سبک هندی صحه می‌گذارد.

... »
جیغ طبیعت: حیوان در گرده گاه تاریخ

جیغ طبیعت: حیوان در گرده‌گاه تاریخ

اگر حیوان ریلکه ترکیب غریبی از کیف و اضطراب و ماخولیاست، حیوانی با نگاه زخم‌خورده و چشمانی افسرده، ببرِ شاملو سربه‌سر کیفی حاکمانه است. حیوان زیست‌سیاسی و حیوان حاکم. به‌راستی میان حاکم و حیوان چه نسبتی می‌تواند باشد؟ حیوان و حاکم هر دو نسبتی غریب با قانون دارند، یکی در زبرِ قانون ایستاده و دیگری زیر آن. زیروزبر قانون، حیوان و حاکم. حاکمی که بیرون قانون ایستاده، مکملِ خود را در حیوانی زیست‌سیاسی می‌یابد که نه قانون، بل مکملِ وقیح قانون، با ندای اضطراب‌آلود و گناه‌آلودش هماره خطابش می‌کند. به تصویر کشیدن حاکم در هیئت حیوان سنتی دیرپاست، از لویاتانِ هابز و حاکم ـ حیوان هزارچهره‌ی ماکیاولی در شهریار گرفته تا ترسیم حاکم در هیئت شیر و گرگ و روباه و سگ نگهبان و دولت ددخوی اشمیت که برای حفظ دوستانش، دشمنانش را یک‌به‌یک می‌درد. به این دسته باید ببرِ شاملو را نیز اضافه کرد. هرچند ارسطو به ما گوشزد کرده که تنها حیوان و خدا می‌توانند غیرسیاسی باشند، گویا پرسش سیاست بی‌بروبرگرد به مسئله‌ی حیوان پیوند می‌خورد. انسان و سوژه‌ی سیاسیِ مدنظر شاملو را نه در انسان والایی که در شعرهایش بسیار یافته می‌شود، بل در همان حیوانی باید جست که بند نافش او را راست به حاکم پیوند می‌زند. سیاسی شدن، تحول سیاسی را پشت سر گذاشتن، معنایی ندارد جز بریدن این بند نافِ پیونددهنده. سیاست گسسته شدن از کیف حاکم است. ستمدیدگان حیواناتی رهایی یافته‌اند که مانند خرگوش کلیله‌ودمنه به یمن زیرکی خویش از خواب تاریخ برمی‌خیزند، از خوابی که تاریخ بر ای‌شان تدارک دیده است. حیوان سیاسی در جستجوی «منظومه‌ی بیداری» است.

... »
باغ جان و باغ جنون

باغ جان و باغ جنون

مسکوب: باغ جان. براهنی: باغ جنون. مسکوب در «گفت‌وگو در باغ» در سودای
«باغ ازلی» و «باغ بهشت» است، باغی که آن را «باغ جان» می‌نامد. «باغ آرمانی، باغ بهشت است که باغ باغ‌ها و سرچشمه …است …نمونه و سرمشق متعالی… باغ خیال … باغ آرمانی.. باغ جان»
براهنی چه می‌کند؟ او چگونه باغ را به صحنه می‌آورد؟ دقیق‌تر: باغ چگونه بدل به صحنه می‌شود؟ منظومه بلند «اسماعیل»، سروده رضا براهنی، در دو پرده به صحنه می‌آید. الف: باغ
بیمارستان ب: باغ
تیمارستان. صحنه اصلی باغ بیمارستان است. شاهرودی، بی‌هوش و بی گوش، در اغماء، در وضعیتی کاتاتونیک و به حال جمود نعشی بر تخت افتاده است و بی که بشنود، براهنی با وی سخن می‌گوید. خطابه اسماعیل. خطابه‌ای یک‌سویه. گفتی بی شنود. صحنه فرعی باغ
تیمارستان است. آنجا که شاعر، پیش‌تر، شاهرودی مجنون را دیدار کرده است. براهنی در این منظومه از جنگ، از خوزستان، از نفت و از بسیاری چیزها سخن می‌گوید. اما صحن خطابه همین دو صحن است. اینجا، در این جستار، ما بیش از هر چیز، با «باغ
تیمارستان» کارداریم. با «باغ جنون». براهنی خطاب به اسماعیل می‌گوید: «ای آشنای من در باغ‌های بنفش جنون و بوسه!»، «ای اشک‌های تنهای سپرده به نسیم باغ تیمارستان».
براهنی نیز سودایی آفتاب است. اصلاً منظومه اسماعیل با سخن از آفتاب آغاز می‌شود: «آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مردی خواهد تابید». اما براهنی در سودای هزارتوی آفتاب است. در سودای باغ آفتاب. در سودای هزاران آفتاب تابیده از هر سو و سویه‌ای بی‌سایه. مسکوب آفتاب را «کسر» می‌کند، براهنی آفتاب را «تکثیر». آفتابی غایب و ۳ هزارتوی آفتاب. آفتابی بیرون از قاب و هزاران آفتاب در یک قاب. آفتاب مینیاتور و آفتاب مینیتور. دقیق‌تر: باغ مینیاتور و باغ مینیتور. چگونه مسکوب «باغی متعالی» و «باغی بیرون از صفحه درون ماندگاری» می‌آفریند و چگونه براهنی «باغی درون ماندگار» خلق می‌کند؟ چرا براهنی می‌گوید: «بیرون باغ نیست، زندگی باغ نیست، مرگ هم باغ نیست». به این بازمی‌گردیم.
براهنی صحنه را دقیق، خیلی دقیق، تقویم می‌کند: «باغ‌های بنفش جنون». «باغ تیمارستان». اما «باغ جان» چگونه بر روی «باغ جنون» تا می‌خورد؟ مسکوب سودایی «نور مطلق» و «نور بی‌سایه» مینیاتورهای ایرانی است. نوری تابیده از ناکجا. نوری بی مرجع. نوری بی آفتاب. «هیچ توجه کرده‌ای که معمولاً خورشید در مینیاتور نیست. نقاش، خورشید را نمی‌کشد ولی آفتاب همیشه هست»

... »
تغزل زوزه شدن، به‌سوی دوره بندی نظریه قصویت براهنی؛ تحشیه ای بر «چاه‌به‌چاه»

تغزل زوزه شدن، به‌سوی دوره‌بندی نظریه قصویت براهنی؛ تحشیه‌ای بر «چاه‌به‌چاه»

خلیل درمنکی (منتقد ادبی) در این مقاله به رمان «چاه‌به‌چاه» می‌پردازد که سه سال پیش از انقلاب اولین بار منتشر شد: وقتی «براهنی» در مؤخره «خطاب به پروانه‌ها» در سال «۷۳» می‌نویسد: «شعر باید ابزارهای جسمانی صوتی را به‌صورت حسی به کار گیرد»، وقتی او شعرش را به‌سوی زمینه‌ای صوتی و موسیقیایی پیش می‌برد، وقتی در به رخ کشیدن فیزیک صدا، زبان را از مدارهای معناشناختی شناخته‌شده خارج می‌کند، وقتی بر طبل تعویق و تعلیق معنا می‌کوبد و وقتی سرانجام در زمین «تغزل» فرود می‌آید و زیبایی‌شناسی غیرسیاسی را در پیش می‌نهد، بسیاری حق‌دارند او را نقد کنند؛ اما باید به یادداشت، باید در پیش چشم‌داشت، براهنی «فیزیک صدا» را خیلی پیش‌تر به صحنه رمان و ادبیات فارسی آورده است و ره‌آورد این «فیزیک صدا»، تولید «جیغ» و «زوزه» در ادبیات مدرن فارسی بوده است. جیغ و زوزه‌ای که سیاسی‌ترین شکل روی‌آوری به سیاست ادبیات بوده است. خواندن «خطاب به پروانه‌ها» بدون خواندن «ایاز» خوانشی ابتر و عبث است. تکرار دهشتناک است. تکرار «مسخره است». می‌توان گفت تکرار ملال‌انگیز است. همواره اتصال‌های دیگر و سرهم‌بندی‌هایی دیگر لازم است. مسئله بدل کردن «تکرار» به «تکرار و تفاوت» است.

... »

هویت ناتمام

کتاب هویت ناتمام که در اینجا پنج فصل از آن را انتخاب کرده ایم، در اصل
گفتگویی میان آدونیس و شانتال شواف متفکر و فعال فمینیست فرانسوی است.
شواف از اندیشمندان سرشناس فرانسوی در این گفتگو که به صورت یک کتاب در
سال ۲۰۰۴ منتشرشده است. پرسش های چالشی عمدهایی را پیش روی آدونیس
می گذارد. کتاب به صورت فصل های موضوعی تقسیم بندی شده است. هر یک از
فصل ها به یک موضوع می پردازد؛ اما به دلیل گفتگویی بودن، باوجود حذف
پرسش های شانتال شواف، ساختار محاوره ای ای متن کتاب باقی مانده و سعی ما در
ترجمه هم حفظ این ساختار محاوره ای ای است.

... »

ژاک دریدا: در یادمان موریس بلانشو؛ شاهد ازلی

ترجمه پگاه احمدی؛ آنچه برای ما باقی می‌ماند، گوش سپردن و اندیشیدن به چیزی است که ادامه می‌یابد و پایان نمی‌پذیرد. نام ِ شما را با بانگی تحقق بخشیدن، زیرا من جسارت نمی‌کنم که بگویم «نام ِ تو». به آنچه موریس بلانشو، خود، به‌عنوان استثنایی متقن و امتیازی عظیم به آن اندیشیده و تشریحش کرده است می‌اندیشم که گفت: «دوستی، «تو» ی برادرانه‌ای اعطا می‌کند.» آنچه آن را شادمانی ِ یگانه دوستی ِ همیشگی پایدارش با امانوئل لویناس می‌دانست.

... »

بوطیقا و زمان؛ درباره‌ی سازمان‌دهی بیت در شعر فارسی

امیرحسین نیکزاد؛ جستار حاضر منطقِ زمانیِ تولیدِ «بیت» در سنتِ شعر فارسی را موضوع خود قرار داده‌است. بیانِ بوطیقایی مسئله چنین است: بیت از کدام سمت نوشته می‌شود؟ در دو فصلِ نخست با مراجعه به هستی‌شناسیِ لوکاچِ متأخر و روان‌شناسیِ تکوینیِ ویگوتسکی مقولاتِ لازم برای مواجهه با مسئله تمهید می‌شود. فصل‌های بعدی پس از پرداختن به زمان‌مندی‌های تولیدِ بیت در سنتِ شعر فارسی، به بازتفسیر پاری مسائل در سنت شعرِ قدیمِ فارسی می‌پردازد. هم‌چنین این تفسیر امکان آن را فراهم می‌آورد تا نگاهی دوباره به معنای تاریخی و بوطیقاییِ انقلابِ نیمایی در شعر فارسی بیفکنیم.
اما بازتفسیرِ مسئله‌ی «بیت» به‌منزله‌ی سلولِ زایای روابط بوطیقایی در شعر قدیم فارسی ضرورتِ بازتفسیر مسائلی را بیرون از بوطیقا نیز پیش می‌کشد. پس همان‌قدر که به مضامینی هم‌چون «عروض»، «قافیه»، «بدیع» و مناسباتِ «مدح و صله» پرداخته می‌شود، موضوعاتی چون «تاریخ»، «انقلاب»، «سوژه» و «زبان» نیز پا به صحنه می‌گذارند. عمده‌ی آن‌چه هست اشاره‌وار است؛ با این حال آن بازی‌گرِ اصلی که انگشت تمام بازی‌گران در نهایت اشاره به نقش‌آفرینیِ او دارد مقوله‌ی «کار» است. مقوله‌ای که انسان را تا جای‌گاهِ هستیِ مادیِ اجتماعی بالا می‌کشد: «کارِ» انضمامی انسانی به‌منزله‌ی میانجیِ سوخت‌وسازِ انسان با طبیعت و میانجیِ رابطه‌ی انسان با انسان.

... »

پیش درآمدی بر رابطه حاکم و محکوم به‌مثابه استعاره جنسی در آثار رضا براهنی

منا طالشی؛ براهنی در جلد ۳ «طلا در مس»، در مصاحبه‌ای که با او صورت گرفته، سخن از این می‌گوید که بهتر است نسل‌های جدید به تفکر درباره اساطیر و ریشه‌های ایرانی روی بیاورند تا بتوانند دارایی‌های همه اعصار را در زمان حال منفجر کنند و از بحران‌های شکل‌گرفته در زمانه ما عبور کنند

... »

فلسفه فون: قرائتی از شعر «بعدازظهر یک فون» استفان مالارمه

آلن بدیو | ترجمه محسن ملکی؛ در سال ۱۸۶۵، مالارمه مشغول کار روی قطعه‌ای است که قرار است در تئاتر اجرا شود و نامش تک‌گویی یک فون است. این متن به‌درستی و حقیقتاً برای اجرای تئاتری در نظر گرفته‌شده است، چنان‌که دستورالعمل‌های متعددی که برای صحنه نوشته‌شده و جزئیات حرکات و ژست‌ها را بیان می‌کند دال بر همین موضوع است. طرح‌های مقدماتی آن را در سه بخش ترتیب می‌دهند: بعدازظهرِ یک فون، گفتگوی نیمف‌ها ، بیدار شدن فون. ساخت دراماتیک اساساً به شکلی چشم‌گیر ساده است: در پی یادآوری و احضار آنچه رخ‌داده است، ارائه شخصیت‌ها را داریم؛ و پس از بیداری نیز، توزیع همه عناصر قطعه درون بُعد رؤیا.

... »
No more posts to show