شخصیت ویرانگر
شخصیت ویرانگر هماره سرخوشانه مشغول کار است. طبیعت است ک شتاب حرکت او را، لااقل غیرمستقیم، تعیین میکند، زیرا او باید جلوی طبیعت را بگیرد. در غیر این صورت، طبیعت خود ویرانی را بر عهده خواهد گرفت.
شخصیت ویرانگر هماره سرخوشانه مشغول کار است. طبیعت است ک شتاب حرکت او را، لااقل غیرمستقیم، تعیین میکند، زیرا او باید جلوی طبیعت را بگیرد. در غیر این صورت، طبیعت خود ویرانی را بر عهده خواهد گرفت.
ادوارد فوکس (۱۹۴۰-۱۸۷۰)، نویسنده، مجموعهدار و منتقد فرهنگ، در سال ۱۸۸۶ به حزب سوسیالدموکراسی پیوست و به خاطر فعالیت سیاسی در ۱۸۸۸ تا ۱۸۸۹ زندانی شد. پیش از آنکه به پاریس مهاجرت کند، از سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۳ در برلین زندگی کرد. دوست مهرینگ و مجری و وصی ادبی او پس از مرگش بود. شهرت او بیشتر مدیون کتاب تاریخ مصور آدابورسوم از قرونوسطی تا زمان حاضر و تاریخ هنر اروتیک است. مقاله بنیامین درباره فوکس را ماکس هورکهایمر در سال ۱۹۳۳ یا ۱۹۳۴ برای مجله تحقیقات اجتماعی سفارش داده بود. هورکهایمر در یکی از محاکماتی که در آن فوکس به خاطر مطالعاتش درباره هنر اروتیک تحت پیگرد قرار گرفت شهادت داده بود. بنیامین که ایضاً با فوکس شخصاً آشنا بود مطالعات اولیه خود برای این مقاله را چندین بار بین تابستان ۱۹۳۴ و آغاز سال ۱۹۳۷ متوقف کرد؛ مقاله سر آخر در ژانویه و فوریه ۱۹۳۷ نوشته شد. با اینکه بنیامین مکرراً در نامههای دو سال قبل خود درباره دشواریهای خود در پروژه فوکس شکایت کرده بود، اعتراف میکند که از محصول نهایی کار خود نسبتاً راضی است که در همان اوایل شامل صورتبندی موجزی از جنبه محوری نظریه فوکس درباره «ماتریالیسم تاریخی» است: فرایند قرائتی که بهوسیله آنیک ابژه یا موضوع تاریخی از پیوستارِ سنتی و تاریخگرایانه تاریخ جدا میشود تا بتواند بخشی از تجربه کنونی خود خواننده شود؛ چنین تجربهای مقوم «زندگی پس از مرگِ» یا «زندگی پسین» آن ابژه است.
والتر بنیامین، ترجمه حسام حسین زاده؛روزی عاشقی که رهاشده بود به این فکر افتاد که زندگیاش را دقیقاً در همانجایی پایان دهد که بیش از همه از آن لذت برده بود، و بنابراین، نزدیک رستوران، خود را از [بالای] صخره به درون درّه پرت کرد. این عاشقِ مبتکر، مقلّدانی یافت و خیلی طول نکشید که این قسمتِ صخرهای به همان اندازه که [به مکانی رمانتیک] مشهور بود، به جایگاه جمجمهها مشهور شد.
آنگونه که آینهها فضای باز و خیابانها را به درون کافه میآورند–این هم برمیگردد به درهمتنیدگی فضاها، به منظرهای که فلانور ناگزیر به سویش