ماشینِ دفع‌الوقت: دیکنز و کلاف گوریدۀ قانون و گناه

رمان «خانه قانون‌زده» نشان می‌دهد نشان دهد که به قول راوی داستان، «تمدن و بربریت دوشادوش هم بر این جزیره متفرعن و لاف‌زن گام برداشته‌اند»، او با این طرح خود نشان می‌دهد که راوی تاریخ ستمدیدگان راوی شکست‌هاست(چنانکه منتقدی بیان کرده، «بلیکهاوس نمایشگاهی است از شکست‌های اجتماعی انگلستان دورۀ ویکتوریا»)، این راوی بیش از آنکه چشم به آیندۀ پرشکوهی بدوزد که پیشرفت موردنظر شاهزادٔ انگلستان در مقابل چشمان وقزدۀ افراد مجسم می‌کند، باید به قفا بنگرد و ببیند که چگونه تاریخ بی‌وقفه مخروبه تلنبار می‌کند.

... »

خورشید، ماه، ستاره

جونو دیاز، ترجمه معین فرخی؛عمراً دل‌تان نمی‌خواهد بشنوید اوضاع با مگدا چطور پیش رفت. انگار پنج تا قطار به هم کوبیدند. نامه‌ی کاساندرا را پرت کرد طرفم ـ نخورد بهم، رفت زیر ولوو ـ بعد نشست لبه‌ی پیاده‌رو و شروع کرد به ننه‌من‌غریبم‌بازی. خدایا، جیغ می‌زدها. جیغ.
دوست‌های پسرم می‌گویند خودشان این‌جور مواقع کلاً می‌زنند توی خط انکار. کاساندرا کی هست اصلاً؟ من این‌قدر حالم گرفته بود که اصلاً هیچ تلاشی نکردم انکار کنم. نشستم کنارش، بازویش را که ورجه‌وورجه می‌کرد گرفتم، و کس‌شرهایی تفت دادم تو این مایه‌ها که باید به حرف‌هام گوش کنی، مگدا. یا تو متوجه نیستی.

... »