ژست – گفته‌ها، ژست – حرکت‌ها | شمیم بهار: یک استراتژی جنگی علیه شکسته‌نویسی | خلیل درمنکی

بهار یک سر در کار مطالعه ژست‌ها است. آزمایشگاه ژست‌ها. به ویژه ژست – حرکت‌ها. یک: فرو کردن دست‌ها در جیب‌ها: «پشت به من ایستاده بود، دست راستش توی جیب کوچک عقب شلوارش بود». «هر دو دستم را کردم توی جیب کتم». «دسته‌ام را کردم توی جیبهای شلوارم». «هر دو دستم را کردم توی جیبهای شلوارم». «دستش را انداخت توی بازوم و من دستهام را کردم توی جیب شلوارم». (اردیبهشت چهل و شش)

... »

یادداشتی در سندروم سرقت ادبی به‌مثابه عملی پذیرفته‌شده | نامه ربوده‌شده و سارق نامتصور

این واقعیتی است که دروغ‌های شاخ‌دار عمدتاً دروغ‌های موفقی هستند و افراد بیش‌تری را گول می‌زنند، تا دروغ‌هایی که سعی می‌کنند تا حد امکان به واقعیت اسناد و مدارک شبیه‌تر باشند؛ مثلاً اگر نویسنده‌ای در رساله ۲۰۰ صفحه‌ای‌اش، ۲۰ پاراگراف را با اندکی تحریف، از جاهای مختلف بردارد، محتمل است که بسیار زود لو برود و رسوا شود؛ اما اگر نویسنده متون نظری، کتابی معروف را بالکل ترجمه کند و به نام خود منتشر سازد، بعید نیست که هیچ‌گاه به سرقت محکوم نشود و علی‌رغم گزارش‌های روزنامه‌ای که این رونویسی و اصل نمایی را نشان می‌دهند، همچنان به نوشتن و عضو محترم جامعه متفکران بودن ادامه بدهد، چنان‌که دست‌کم در این ده، پانزده سال دو نمونه‌اش را در کشور خودمان شاهد بوده‌ایم.

... »

چرخه‌ی معیوب: سرگردانی دوسالانه‌ها | در حاشیه‌ انصراف‌های اخیر از هشتمین بینال ملی مجسمه‌سازی | امیرعلی قاسمی

حرکت‌های پیشین برای باز تأسیس چیزی به‌عنوان «دوسالانه»‌ی تهران عمدتاً تا به امروز به شکست منتهی شده‌اند و دلیل آن‌هم ساختار «تفرقه بینداز و حکومت کن» کارگزاران فرهنگی این چند دهه است که محصول آن ده‌ها انجمن است که با یکدیگر رقابت‌های سطحی و بین‌شان شکاف‌هایی عمیق دارند. هر چه تک‌روتر، مجیزگوی‌تر و لابی مدارتر، موفق‌تر و مستحق پروژه‌های بیشتر.

... »

نوشتن در یک اوج ممتد

همکاری درواقع ضربان زنده و مولد کثرت است. همکاری عبارت است از مفصلی که در آن تعداد نامتناهی از تکین‌ها به‌عنوان جوهر مولد جدید ساخته می‌شوند. همکاری نوآوری، غنای است و بنابراین پایه و اساس مازاد خلاق است که بیان‌کننده کثرت است اگر شکل و اندازه قصه کوتاه محصول محدودیت‌های نشر و مجلات ادبی است٬ خودِ قصه کوتاه می‌تواند فراتر از این مرزها برود. اما قصه کوتاه از چاله مجلات ادبی به چاه محدودیت‌های دیگر گرفتارشده است. شهر برج و مه یکی از بدیل‌های صریح فراتر رفتن از این قوانین٬ با حفظ اصول قصه کوتاه است.

... »

درباره میلان کوندرا | ایتالو کالوینو | ترجمه بهار احمدی‌فرد

مخالفتم با کوندرا دو بخش دارد: اصطلاح شناختی و متافیزیکی. مخالفت اصطلاح شناختی من ازآن‌روست که کوندرا تنها یکی از معانی کیچ را در میان معانی بسیارش طرح می‌کند. ولی کیچی که ادعا می‌کند بی‌پرواترین و مذموم‌ترین افکار روشن‌فکری را با اجرای ساده و پیش‌پاافتاده بازنمایی می‌کند خود جلوه‌ای از سلیقه نازل عوام است. این نسخه کیچ، درواقع خطر کمتری از نوع دیگرش دارد، ولی باید حواسمان باشد آن را پادزهر ندانیم. مثلاً، به نظرم اصلاً پذیرفتنی نیست اگر بخواهیم تضاد کامل با کیچ را در تصویر زن برهنه‌ای بجوییم که کلاه مردانه روی سر دارد.

... »

مهارت

احتمالاً همین نیاز به تغییر، عجیب‌ترین ویژگی آن‌هاست. کلمات خود با چندوجهی بودن سعی در فهم و انتقال حقیقتی را دارند که چندوجهی است. بنابراین معنی آنها برای کسی چیزی است و برای دیگری چیزی دیگر؛ برای نسلی نامفهوم‌اند و برای نسل بعدی ساده مثل یک چوب‌دستی.

... »

حکایت اندوه‌بار، برای زمستان اکیداً توصیه می‌شود

موریل اسپارک، ترجمه بهار احمدی‌فرد؛ نقل جزئیات بیشتر درباره عمه مک‌گرگور فایده‌ای به حالمان ندارد، به ما چه که بدانیم سرکار علیه در لباس آبی ملوانی چگونه به نظر می‌رسید یا چشم، دماغ و دهانش چطور بین رگ‌های صورت شکسته و پیر و ظریفش پخش شده بودند. همان‌طور که سلوین گفته، چهره هر طور که باشد زیر خاک فاسد خواهد شد و لباس آبی ملوانی به پرستارش خواهد رسید.

... »

نقد ادبی متأخر فارسی | گفت‌وگو با خلیل درمنکی

از قدیم می‌گفتند ما در ایران نقد ادبی نداریم. منظورشان چیست؟ خب اولاً این‌ها آدم‌هایی هستند که اصولاً نقد نمی‌خوانند. آدمی که نقد نمی‌خواند چه طور می‌تواند بگوید نقد ادبی نداریم؟ ثانیاً، مسلماً، برای کسی که نقد نمی‌خواند، نقد وجود ندارد. وقتی می‌گویند ما نقد نداریم، منظورشان این است چرا درباره کارهای ما نقد جدی نوشته نمی‌شود. نقد ژورنالیستی که تا دلتان بخواهد روی کارهایشان نوشته می‌شود، اما خب نقد جدی نه! نقد جدی را با این کارهای بازاری چه‌کار؟ خب، چون دیدند این حربه اول کارآمد نیست و برش ندارد، اخیراً رو آورده‌اند به حربه دوم، به این‌که بگویند، این منتقدها حالا خودشان هم این نظریه‌ها را خیلی خوب بلد نیستند و دارند از این‌ها به‌طور غیردقیق استفاده می‌کنند.

... »
لحظه برهنگی روایت گری و بدن پیتر بروکس ترجمه نازنین دیهیمی

لحظه برهنگی، روایت‌گری و بدن

تن ما همیشه با ماست هرچند توضیح چگونگی این رابطه هرگز کار
راحتی نبوده است. در برداشتها و استعاره های مختلفی می شود گفت
که ما، درون تن خود هستیم، یا مالک آن ایم، با جسم مان یکی یا از آن
بیگانه شده ایم.

... »